
آقایی ما را دید. گفت: بفرمایید، خوش آمدید، و توضیح داد که ما الآن وقت ناهار خوردنمان است و بعد از آن باید برای اجرای نمایشی تمرین کنیم. من گفتم: وای، خوش به حالتان، چقدر خوب. ذوق کردن مرا که دید از من پرسید: دوست داری تو هم در نمایش بازی کنی؟ صحبتمان در نهایت به اینجا رسید که از من و دوستم که فرزند همکار پدرم بود تستی برای بازی در نمایش گرفتند. حالا باید نقش خرگوشی را بازی میکردم که شکارچی، جفت او را با تیر زده بود. اما در مورد پدرم و در مورد گریهکردنم، به هر حال در مورد کارهایی که میکردم گاهی با مخالفت پدرم روبهرو میشدم. به گونهای شده بود که میتوانستم در یک گروه نمایشی بازی کنم اما پدرم راضی نبودند که من این کار را انجام دهم.
Õ چرا مخالفت میکردند؟
چون تابستان تمام و فصل مدارس شروع شده بود و پدر به من میگفت که باید به درس و مشقم برسم. پدر نگران درس من بود.
Õ نگرانی او بیمورد یا بامورد بود؟ درس و مشقتان چطور بود؟
در دوران دبستان جزو شاگردان نسبتاً خوب بودم و در دوران راهنمایی و دبیرستان مانند یک شاگرد معمولی، ضمن اینکه بسیار کتابهای ادبی میخواندم. علاقه خیلی زیادی به خواندن کتابهای غیردرسی ادبی داشتم.
Õ یک خاطره از آن دوران.
کبوتران نامهبر کبوترانی هستند که بر اثر آموزش توانایی رفت و آمد بین دو نقطه را دارند. این توانایی باعث میشود تا کبوتر فقط به دو نقطه جغرافیایی سفر کند و با خود نامه یا پیغامهایی را حمل کند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 494صفحه 12