
اما باختن به پرتغالیها را چکار باید کرد؟ آن هم با آن همه انرژیای که نیما صرف کرد و آن همه امیدی که به بردن داشت. پرتغالیها چقدر خوشحال بودند و نیما چقدر ناراحت...
گذشته از این، چقدر هم خسته شده بود، و چقدر هم گرسنه.
نیما: «مامان جونم، سلام، اومدی؟ کِی اومدی؟ چی داری درست میکنی؟» مامان: «اِ، گرسنهات شده؟ غذای روحت سیرت نکرد؟ تو این شرایط کی فکر شکمه؟ از سری سخنرانیهای خودته، یادت نیست؟» نیما: «شوخی نکن دیگه مامان، باختیم و حالم گرفته، خیلی گشنمه.»
نیما: «مامان با چی بخورم؟ پس نوناش کو؟ با نیمروی خالی که سیر نمیشم.» مامان: «اِ، پس بالاخره یادِ نون افتادی؟ بد نیست بری یه سری به قسمت اول این قصه بزنی تا ببینی چقدر برای نون فک زدم. چند بار بهت گفتم که نون نداریم و ازت خواستم که بری بخری؟»
نیما: «عجب مامانی دارمها، دیدین چقدر بدجنس و نامرده، بگذریم از اینکه حرفاش راسته.»
نیما: «سلام رضا، بازیرو دیدی؟ دیدی چقدر بد شد؟» رضا: «سلام، ناراحت نباش بابا فوتبال دیگه، انشاالله تو بازی بعدی با آنگولا جبران میکنیم.» نیما: «دیگه فرقی نمیکنه که، حالا ولش کن، اومده بودم تا یه تیکه نون قرض بگیرم...»
نیما: «مامان جون میدونم که قراره تو این یه ذره جایی که تو آخر قصه باقی مونده باید منو نصیحت کنین و منم باید عبرت بگیرم و نتیجهگیری بشه و پیام بدیم و از اینجور حرفها، اما ببخشیدا، دیگه اصلا هیچ جایی نمونده، آخ جون.»
در ابتدا اثری از اتم دیده نمیشد بلکه ذراتی به نام «کوارک»ها در فضای جهان وجود داشتند. مدتی بعد کوارکها شروع به همجوشی کردند و اتمهای کوچکی مانند هیدروژن را شکل دادند. دانشمندان به این مرحله، 3 دقیقه اول حیات جهان نام دادهاند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 467صفحه 40