
که بالاخره کار خودش را میکند. نادر دستش به گلدان روی میز خورد و آن را انداخت. آن هم گادانی که خاله مهین کادو آورده بود و مامان خیلی دوستش داشت. نادر: (( به خیر گذشت.)) درسته که به خیر گذشت، ولی اگر میشکست چی؟
نادر: (( بیا آرام و با احتیاط بازی کنیم. من سه بار از تو بردهام، ولی تو فقط یکبار.)) چقدر بد است که آدم را وسوسه میکنند. دوباره شروع به بازی کردیم و ... داغ شدیم و .... این بار دست نادر به فنجانی خورد که در آن برایش چای آورده بودم.
نادر: (( یک دقیقه ساکت باش ببینم چکار میتوانیم بکنیم. چسب دارید؟)) امین: (( دیدی چه شد؟ بفرما. تو که گفتی اتفاقی نمیافتد. حالا چی جواب مامانم را بدهم؟ اینها را خیلی دوست داشت. کادو خاله مهتاب بودند...))
نادر: (( آخآخ امین جان، ببین ساعت چند است. من دیرم شده، باید بروم.))
دیدید بچهها؟ چطور تا الان دیرش نبود؟ این قدر نامردی تا حالا از کسی ندیده بودم. آدم خوب است یک کاری را نکند، یا وقتی کار اشتباهی کرد مرد و مردانه پایش بایستد و ... بایستد و ... بابا این جور مواقع میگفت؟ آهان، یادم آمد، آدم باید این جور مواقع مسئولیت پذیر باشد. ای بابا این حرفها را ولش کن. الان مامان این را ببیند غصه میخورد.
معطل نکردم. قلکم را شکستم و رفتم سر کوچه مغازه مش تقی. فنجان شکسته را نشانش دادم و از او پرسیدم که مثل آنها را دارد یا نه.
یک سرویس فنجان نعلبکی را از پشت ویترین نشانم داد و گفت: (( همین یک دست را داریم.)) خود خودش بود عالی شد.
اولین تصویر گرفته شده توسط سفینههای بدون سرنشین از فضا مربوط است به سال 1959. در این سال سفینه لونا 3 از نزدیکی ماه تصویر گرفت و به زمین ارسال کرد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 465صفحه 37