کم کم یخ لباس ها آب شد و زیر پغور قاطی خیس خیس شد. پغور قاطی خجالت کشید . دور و برش را نگاه کرد ، کسی توی خانه نباشد و او را توی این وضع نبیند. بعد با وحشت بلند شد و یک جای دیگر نشست. باز هم زیرش خیس شد. پغور قاطی ، قاطی کرد. با خودش گفت: حتماً یه چیزیم شده که هرچی آب خوردم خنک نشدم ، هرچی لباس پوشیدم ، گرم نشدم.
پغور قاطی تا صبح لرزید.
صبح که شد پغور قاطی لباس اداره اش را که یخ زده بود ، پوشید و رفت دکتر. پغور قاطی به دکتر گفت : آقای دکتر بدنم سرد سرده . فکر کنم مردم و خودم خبر ندارم.
دکتر گفت: بگذار معاینه ات کنم ، بعد معلوم میشه مردی یا نه.
پغور قاطی دلش برای خودش سوخت. به دکتر گفت : آقای دکتر اگه مرده باشم ، امیدی به زنده بودنم هست؟
دکتر دگمه پیراهن پغور قاطی را باز کرد تا معاینه اش کند. پیراهن خیس بود. دکتر سرش را تکان داد و گفت : برات یک نسخه می نویسم. دو سه روز استفاده کن . ببینم چی میشه .
دکتر توی نسخه پغور قاطی یک حوله نوشت و به پغور قاطی گفت: روزی سه بار ، صبح، ظهر، شب خودت را با این خشک می کنی . اگه خشک شدی ، معلومه که هنوز زنده ای .
پغور قاطی نسخه را گرفت و زار و نزار به طرف داروخانه رفت . (ادامه دارد)
نام : ریوجنس
محل اصلی رویش: آرژانتین
اندازه گل: 4 سانتی متر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 423صفحه 10