
-
-:"اول این را. من بزرگترم."
-: " نه اول این را میوه قند ندارد."
-: " بادتان می ززنم تا خنک شوید."
-:" خستگی تان درآمد؟"
-:" هیس ، خوابش برد."
-:"عینکش مال من."
-" کتش هم مال من ."
-:" هدیه اش هم که معلومه مال منه."
-:" نخیر، مال منه."
-:" بگذار برویم توی اتاق. بگذار با هم خصوصی صحبت کنیم."
- :" پس یواش تر صحبت کنیم حامد که پدر بزرگ بیدار نشود."
پدربزرگ :" چه خبرتان است؟ عینک و کتم دست شما چکار می کند؟"
کادو را هم که پاره کرده اید. اصلا از خودتان نپرسیدید شاید مال شما نباشد؟"
-:" نه پدربزرگ مال من است."
-:" ولی چرا فقط یک هدیه؟"
-:" هدیه ا ی که بامحبت نباشد و یواشکی برداشته شود، هدیه نیست."
هادی و حامد:" با محبت؟!"
-:"بله ولی یکی دیگر هم هست."
-:" تولدتان مبارک!"
-:" اصلا یادمان نبود."
-:" دلت بسوزد مدادرنگی گرفتم."
-: اصلا دلم نمی سود ببین چه خوش تیپ شدم!"
نام اسب: نوریکر
ویژگی کلی: اسبی آرام و سر به زیر است. اسبی آلمانی است و گردنی کوتاه و قطور دارد.
رنگ: شکلاتی، مشکی به ندرت خاکستری
مجلات دوست کودکانمجله کودک 417صفحه 37