سرزمین دزدهای یک چشم
قسمت اول علی قدر محسنی
دزد یک چشم شب به سرزمین خل ها رفت دزدی کند. مهتاب همه جا را روشن کرد وهمه او را دیدند و فریاد زدند:" دزد، دزد، دزد،؛ آن هم با یک چشم."
و پشت سرش با چوب و چماق و بیل و کلنگ دویدند. دزد یک چشم که حسابی ترسیده بود پا گذاشت به فرار و رفت توی قصر شاه خل ها ، خل ها که همچنان پشت سر او می دویدند با دیدن این صحنه بیشتر عصبانی شدند و بیل و کلنگها را روی دست بلند کردند و وارد قصر شدند. شاه خل ها که با شنیدن صدای فریاد :" دزد، دزد از خواب پریده بود. سرش را کرد زیر لحاف و به خودش گفت:" پشت من به شاه کوه بند است، نباید بترسم."
بعد یواشکی از زیر پتو پشتش را نگاه کرد وسایه درازش را دید که می لرزید و دوباره سرش را کرد زیر لحاف از آن طرف دزد یک چشم که همچنان توی راهروهای قصر می دوید یک لحظه ایستاد و با آن یک چشمش نگاهی به اتاق های دو طرف راهرو کرد و در یکی از آن را باز کرد و اتفاقا رفت توی اتاق شاه خل ها و چشمش به سر بزرگ
نان اسب: کریولو
ویژگی کلی: خط سفیدی روی چهره و اطراف دهان دارد برای کار در مزرعه و دامداری مناسب است
رنگ ، قهوه ای روشن، خرمایی
مجلات دوست کودکانمجله کودک 417صفحه 14