شُله زرد را پخش کنیم؟» مادر گفت:»باشد، عیبی
ندارد.» آن وقت هستی رفت به دنبال یاس و او را
پیش خود آورد.
مادربزرگ، یاس را خیلی دوست دارد. میگوید:
یاس، خواهر کوچولوی هستی است. یاس، تا مادربزرگ
را دید، سلام کرد و گفت: «مامان بزرگ هستی! برای
من هم یک چادر نماز درست میکنی؟» مادربزرگ
گفت:«آره عزیزم؛ درست میکنم. ولی اوّل باید نماز
خواندن را یاد بگیری. حالا که دیگر مدرسه باز شده،
تو میتوانی در آنجا نماز خواندن را هم یاد بگیری.
وقتی به اندازْ هستی شدی، برای تو هم یک چادر
نماز گلدار قشنگ میدوزم تا موقع نماز خواندن
سرت کنی و مثل یک فرشتة کوچولوی بشوی!» به این
حرف مادربزرگ، همه خندیدند. بیشتر از همه، یاس.
در همین وقت پدر از راه رسید و گفت:»بَه به!
چه بوی خوبی! کسی اینجا دارد شُله زرد درست
میکند؟ یک قاشق هم به من بینوا بدهید، که غش
کردم از گرسنگی!» پدر آهسته آهسته به قابلمة شُله
زرد نزدیک شد.
مادر گفت: «بَه به! چشم ما روشن! مگر شما روزه
نیستید؟» پدر گفت:»ای داد و بیداد! راست گفتیها!
اصلاً یادم نبود که ماه رمضان است!...»
وقتی که شُله زرد نذری آماده شد، مادر آن را
توی ظرفهای مخصوص ریخت. بعد، هستی و یاس،
ظرفها را میان دو تا سینی چیدند و با کمک پدر
بردند و بین همسایهها تقسیم کردند. بعد از افطار،
مادربزرگ هستی و یاس را با خودش به مسجد بُرد
تا نماز جماعت بخوانند. آن شب به یاس و هستی
خیلی خوش گذشت. جای شما خالی بود!...
آنجلوتی مربی بزرگی است که پنج بار به عنوان مربی و پنج بار نیز به عنوان فوتبالیست برنده
جام قهرمانی اروپا شده است. او فوتبال را در آث میلان بوسید و کنار گذاشت اما دوباره به
عنوان مربی با این تیم شروع به کار کرد و مربی موفقی شد. آنجلوتی هنگامی که در فوتبال
حضور داشت یک مدافع میانی متوسط بود. او در پارما، آس رم و آث میلان فوتبال بازی کرد و
سپس دوران مربیگری خود را با رجینا آغاز نمود. آنگاه به پارما رفت، در یوونتوس مدتی مربی
شد و در آخر به آث میلان بازگشت تا به عنوان مربی با تیم قدیم خود همکاری کند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 353صفحه 15