قصههای رمضان
هدیة خوب محمّد علی دهقانی
مادربزرگ هستی خیّاط خوبی است. او برای مردم
لباسهای زیادی دوخته است. خانة مادربزرگ از خانة
هستی خیلی دور نیست. یک روز مادربزرگ به دیدن
نوهاش آمد. او برای هستی، یک هدیة خیلی قشنگ آورد.
این هدیه، یک چادر نماز گلدار قشنگ بود که مادربزرگ
با دستهای خودش برای نوهاش دوخته بود. هستی،
وقتی چادرنماز را دید، خیلی خوشحال شد. مادربزرگ را
بغل کرد و بوسید. بعد چادر نماز را سرش کرد و رفت
جلوی آیینه و خودش را توی آیینه تماشا کرد. چادر،
درست به اندازة هستی بود. مادربزرگ، توی آیینه، به
هستی نگاه کرد و با خنده گفت:»بَه بَه! چه خوشگل شدی!
درست عین یک فرشتة کوچولو!»
هستی از مادربزرگ تشکر کرد. آن وقت رفت تا
هدیهاش را به یاس هم نشان بدهد.
مادر هستی میخواست برای وقت افطار، شُله زرد
نذری بپزد. پدر، روز قبل همة چیزهایی را که مادر
لازم داشت، خریده بود. بعد از ظهر، مادر و مادربزرگ
مشغول آشپزی شدند. هستی هم دوست داشت کمک
کند امّا مادر گفت: «بهتر است وقتی شُله زردمان حاضر
شد، تو برای پخش کردن آن بین همسایهها به من کمک
کنی.» هستی گفت:»میشود من و یاس دوتایی با هم
مربی باشگاه
این باشگاه در طول حیات خود مربیان زیادی را به خود دیده است
که آخرین آنها «کارلو آنجلوتی» نام دارد. آنجلوتی از سال 2001
میلادی تا کنون سرمربی این تیم است. قبل از او «فاتیح تریم»
سرمربی فعلی تیم ملی ترکیه، مربی آث میلان بود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 353صفحه 14