
«کودک مبارک»
فصلی کوتاه از داستان کودکی و نوجوانی حضرت علی- علیهالسّلام-4
یکی از روزها، علی و برادر رضاعی*اش درمیان
خیمهای نشسته بودند. دایه **، برای کاری از خیمه
بیرون رفته بود. در این وقت، پسر دایه، که از علی
بزرگتر بود، برای بازی از خیمه بیرون رفت.
پسرک یک راست به طرف چاهی که در آن نزدیکی
بود، رفت و سرِ خود را درون چاه برد و چیزی
نمانده بود که به داخل چاه سقوط کند. علی، که
شاهد این منظره بود، ناگهان از جا پرید و
به سرعت خودش را به پسر رساند. سپس در حالی
که با دستهایش پاهای پسرو با دهانش دست او را
گرفته بود ،پسرک را در آخرین لحظه از میان چاه
بیرون کشید. در همین وقت، دایه که تازه متوجه
این ماجرا شده بود، دوان دوان خودش را به پسرها
رساند و از این که پسرش را سالم میدید،
بیاندازه خوشحال شد. دایه، از این فداکاری علی
سخت شگفت زده شده بود و در حالی که مرتّب
1-محل زغال کک که سوخت
موتورسیکلت بود
2-ترمز که مستقیماً به چرخ گیر میکرد
مجلات دوست کودکانمجله کودک 143صفحه 18