مجله کودک 143 صفحه 10

شما دختر خانم، شما آقا پسر، پدرتان، مادرتان، من، پدربزرگ­ها، مادربزرگ­ها، همه و همه روزی، درون شکم مادر خود زندگی می­کرده­ایم و از شیره جانش می­نوشیدیم، تا که کم کم رشد کنیم و بزرگ شویم و آماده به دنیا آمدن شویم. اسممان «جنین» بود. دنیایمان با این دنیایی که الآن درآن هستیم، خیلی فرق داشت. بد نیست سری به آن جهان بزنیم. خانم پریسا لاجوردی یک «ماما» هستند. این هفته با او دیدار کردیم تا برایمان ازدنیایی که پشت سرگذاشته­ایم، و از شغلش بگوید. مواظب مادرها باشیم امیرمحمد لاجورد لطفاً درمورد شغل خودتان توضیح دهید. وظیفه یک ماما کمک به مادران است. هم در زمان بارداری و هم به هنگام تولد کودک. یک ماما به مادر کمک می­کند تا مواظب سلامتی خود و کودکش باشد. مادری که خدا قرار است به او کودکی بدهد، دارای تغییرات بسیاری در بدن خود می­شود. فشارخون، وزن بدن، بعضی ترکیبات خون و حتی پوست او هم ممکن است دچار تغییرات شود. دوران بارداری، دوران حساسی است. ما به آنها کمک می­کنیم تا یک بارداری سالم داشته باشند. یکی ازمهم­ترین بخش­های کارما، هنگام تولد کودک است. بعد از تولد هم به مادران آموزش می­دهیم تا چگونه به کودک خود شیر بدهند و او را نظافت کنند و از او نگهداری کنند. ببینید، همان طور که می­دانید،مامان­ها مواظب سلامتی بچه­هایشان هستند. کار یک ماما هم این است که مواظب سلامتی مامان­ها باشد. با این حساب می­شود گفت که ماما یعنی مامان مامان­ها. این کمک­ها را به چه شکل انجام می­دهید؟ در دوران بارداری، به صدای قلب کودک گوش می­دهیم، وزن و قد مادر را هر ماه کنترل می­کنیم،فشار خونش را اندازه می­گیریم و ... کلاً هر کاری را انجام می­دهیم تا سلامتی عمومی مادر و کودکش تضمین شود. اگر به مشکل خاصی هم برخورد کنیم، او را به یک پزشک متخصص معرفی می­کنیم. برای شغل مامایی به چه مدرکی احتیاج است؟ در ایران، با فوق دیپلم مامائی می­توان در درمانگاه­ها و بیمارستان­ها به کار مشغول شد. کسی که لیسانس مامائی دارد، علاوه بر این، اجازه دارد تا مطب هم دایر کند. مانند همین جا. با داشتن فوق لیسانس مامائی هم علاو بر کارهای فوق می­توان در قبل از اختراع لاستیک بادی در دوچرخه، این وسیله با لاستیک توپر،فلز و حتی چرخ­های چوبی به حرکت در می­آمد. به این دوچرخه­ها «استخوان­شکن!» می­گفتند،زیرا آن­قدر تکان و حرکات شدید برروی آن حس می­شد که در واقع استخوان­ها به وضعیت شکستن می­رسیدند!