این جا بیاورد؟ قارچ گفت:« اگر هنوز زیر برگ خوابیده بودی، باران تو را آن قدر خیس می کرد که دیگر نتوانی پرواز کنی.» کفشدوزک کمی فکر کرد و گفت :« شاید هم غرق می شدم!» قارچ گفت:« حالا دیدی که این خواست خدا بوده است!» کفشدوزک خندید و گفت: راست می گویی اینجا خیلی گرم و راحت است.» قارچ گفت :« یادت باشد که خداوند همیشه از تو مراقبت می کند. حتی وقتی که خواب هستی. او هیچ وقت اشتباه نمی کند، پس بی خودی عصبانی نشو!»
کفشدوزک به آسمان نگاه کرد. به خدا لبخندی زد و زیر چند قارچ راحت و آسوده خوابید. از آن روز به بعد، هیچ وقت، هیچ کس، کفشدوزک را عصبانی ندید، چون او می دانست که خدا همیشه مراقب اوست و هرگز اشتباه نمی کند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 319صفحه 6