دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
قصه های پنج انگشت
· مصطفی رحماندوست
توی باغی بود، درخت هلو
روی آن درخت نشسته بودند
پنج تا سنجاب ناز پشمالو
باد و باد و باد،
از روی درخت هلویی افتاد
اولی گفتش:« من اونو دیدم پس ماله منه»
دومی گفتش:« نه، من هم صداش رو زودتر شنیدم. پس مال منه.»
سومی گفتش:« باد دوست منه! باد هلو رو چید پس ماله منه»
چهارمی گفت:« خدا هلو را خوشگل آفرید، پس ماله منه.»
هی بگو مگو هی سروصدا!
فریاد و غوغا، دعوا و دعوا!
پنجمی، یواش رو زمین پرید، هلو را قاپید
آن را خورد وگفت:« بسه هیاهو!»
کو هلو؟ کجاست؟ پس چی شد هلو؟!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 301صفحه 27