دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
قصه های پنج انگشت
· مصطفی رحماندوست
چند تا مرغ و خروس گرسنه، توی خانه ای زندگی می کردند.
یک روز...
اولی کرمی دید و جیک جیکا کرد.
دومی کرم را از توی خاک درآورد
سومی گفت:« به به به!» قوقولی قوقو صدا کرد.
چهارمی گفت:«گرسنه ام.» قدقد و قدقدا کرد.
انگشت شست گفت:« بابا کرم کجا بود! ولم کنید زود زود!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 298صفحه 27