ماه و ماهی
محمد حسن حسینی
من روی کاغذ
میکنم نقاشی
میکشم یک ماهی
توی حوض کاشی
ماهی من تنهاست
خانهاش بینور است
اشک می ریزد اشک
ماه از او دور است
تکه ابری آمد
ماه او را دزدید
ماهی من این را
با دو چشم خود دید
من به او می گویم
صبر کن ماهی! صبر
پاک کن را آرام
می کشم بر آن ابر
می شود پیدا ماه
باز در نقاشی
عکس او می افتد
توی حوض کاشی
باز در حوضم هست
ماه و ماهی با هم
هر دو تاشان خوبند
هر دو را می خواهم
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 466صفحه 10