دوستان خوب
فریبرز لرستانی
سعید همیشه اسباببازیهایش را میآورد تا با هم بازی کنیم.
گربهام توی حیاط میدود تا من هم به دنبالش بدوم و میو میو کنم.
باد برایم سوت میزند و من دست میزنم.
ابر خودش را به شکل یک حیوان در میآورد تا مرا بخنداند.
خورشید با دستهای گرمش موهایم را نوازش میکند.
گل سرش را روی دستم خم میکند و میگوید:«مرا بو کن! مرا بو کن!»
خاله سوسکه مرا به عروسیاش دعوت کرده است!
من دوستان خوبی دارم که آنها را خیلی دوست دارم!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 454صفحه 19