قوقوهایم کو؟
سرور کتبی
یک روز صبح سحر خروس از خواب بیدار شد تا قوقولی کند که یکهو ... باد تندی وزید و قوقولیهایش را با خود برد. یک قوقو رفت آنطرف. یک قوقو هم از پنجره رفت توی اتاق.
خروس گفت:«وای! قوقوهایم گم شدهاند. چیکار کنم؟ حالا بدون قوقو، چهطوری همه را بیدار کنم؟ باید زود بروم و قوقوهایم را پیدا کنم.
یک درخت توت توی حیاط بود. خروس رفت پیش درخت توت و گفت:«توت ... توت ... توتان ... توتان! قوقوی خروس، کجا توتان؟» درخت به باغچه اشاره کرد و گفت:«توت ... توت ... توتان ... توتان! قوقوی خروس، اونجا توتان.»
خروس رفت توی باغچه و دید که یک قوقویش افتاده لای بوتهها، قوقو را برداشت و از باغچه بیرون آمد. یک قورباغه کنار حوض نشسته بود. خروس گفت:«قور... قور... قوران، قوران! قوقوی خروس، کجا قوران؟» خروس رفت
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 434صفحه 4