سرور کتبی
سنجاب و جنگل میوه
یکی بود، یکی نبود. یک سنجاب خیلی گرسنه بود. به جنگل رفت تا چیزی برای خوردن پیدا کند. میمونها و زرافهها و کلاغها، داشتند میوه میخوردند. سنجاب از درخت سیب بالا رفت. اما وسط راه گفت:«نه نه ... این سیبها خیلی ریز هستند.»
از درخت پایین آمد. از درخت گردو بالا رفت. اما وسط راه گفت:«نه نه ... درخت گردو خیلی بلند است!»
از درخت گردو پایین آمد. از درخت لیمو بالا رفت. اما وسط راه گفت:«نه نه ... لیمو خیلی ترش است!»
از درخت لیمو هم پایین آمد. از درخت موز بالا رفت. اما وسط راه گفت:«نه نه ... این موزها رسیده نیستند.»
از درخت موز هم پایین آمد. کمی بعد باران شروع به باریدن کرد. سنجاب گرسنه بود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 428صفحه 4