مجله خردسال 418 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 418 صفحه 4

غول ستاره خور فروزنده خداجو یک شب، ستارهها توی آسمان نشسته بودند. گل میگفتند و گل میشنیدند. یک دفعه، سر و کلهی غول ستاره خور پیدا شد. غول خیلی بزرگ بود. پاهایش روی زمین بودند و سرش توی آسمان. شکم خیلی بزرگی هم داشت. وقتی راه میرفت، شکمش روی زمین کشیده میشد. غول، مشت مشت ستارهها را برداشت و مثل نقل و نبات، توی دهانش ریخت. فقط ستاره کوچولو را ندید. چون پشت ماه پنهان شده بود. غول، همهی ستارهها را خورد. حسابی سیر شد. اما آسمان بیستاره شد. تاریک شد. غول دستش را روی شکم بزرگش گذاشت و گفت:«یک کمی سیر شدم! ... حالا باید بخوابم!» آنوقت راه افتاد و رفت تا بخوابد. اما شکمش به درختی گیر کرد و سوراخ شد. ستارهها، یکی یکی از شکمش بیرون افتادند. زمین پر از ستاره شد. درختهای ستارهای. غول نفهمید که شکمش سوراخ شده. یک گوشه دراز کشید و خروپفش رفت هوا. ستاره کوچولو، از آن بالا همه چیز را دید. حالا همهی ستارهها روی زمین بودند و او توی آسمان، تنهای تنها بود. ستاره کوچولو زد زیر گریه و های و های گریه کرد. باد صدای

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 418صفحه 4