مجله خردسال 396 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 396 صفحه 8

فرشته­ها ما به مشهد رفته بودیم. وقتی می خواستیم به زیارت امام رضا(ع) برویم. پدرم مرا به حمام برد. مادرم موهایم را شانه کرد و بلوز زردم را تنم کرد. گفتم:«این که لباس مهمانی است!» پدرم به من عطر زد و گفت:«جایی که میرویم، آسمانش پر از کبوتر و فرشته است. ما مهمان امام رضا (ع) هستیم. پس باید تمیز و مرتب و خوشبو باشیم.» مادرم مرا بوسید و گفت:«و خنده رو و خوشاخلاق!» من و پدر و مادرم به زیارت امام رضا(ع) رفتیم جایی که آسمانش پر از کبوتر و فرشته است.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 396صفحه 8