آرزو
مرجان کشاورزی آزاد
وقتی کرم کوچولو، خودش را روی برگ ها می کشید، یک آرزو بیشتر نداشت. او نه دست می خواست، نه پا، بال می خواست. کرم به آسمان نگاه کرد و گفت:" کاش بال داشتم و پرواز می کردم." این اتفاق درست زمانی افتاد که یک ستاره ی دنباله دار، از بالای سرش رد می شد، ستاره ی دنباله دار، صدای آرام آرزوی او را شنید و با خودش گفت:" فقط بال می خواهد! ستاره ی دنباله دار، صدای آرام آرزوی او را شنید و با خودش گفت:" فقط بال می خواهد! همین!" بعد از دنباله ی نورانی اش، هزار هزار تار سپید ریخت روی سر کرم کوچولو. کرم زیر تارهای سفید و نرم به خواب رفت. چند روز بعد وقتی بیدار شد، بال های زیبا و رنگارنگ داشت. کرم به آرزویش رسیده بود و حالا یک پروانه ی زیبا بود و این طوری شد که همه فهمیدند می توانند به آرزوهایشان برسند، حتی عجیب ترین آرزوها! از آن روز به بعد، آسمان پر از ستاره های دنباله دار بود و زمین پر از آرزوهایی که می رفتند تا به آسمان. بلبل به آرزویش رسید و پرنده ای آوازه خوان شد، سرو به آرزویش رسید و همیشه سبز ماند. مورچه به آرزویش
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 360صفحه 4