خانم غوله به عروسی میرود
سرور کتبی
عروسی دختر شاه پریان بود. خانم غوله میخواست به عروسی برود. اما هر چه گشت لباس قشنگی پیدا نکرد. یک تکه ابر بزرگ توی آسمان میچرخید. خانم غوله ابر را برداشت و مثل یک لباس پوشید. بعد دنبالهی لباس ابری را بالا گرفت و به عروسی رفت. مهمانها داریه میزدند و میخواندند. بچه دیوی میرقصید. همه چیز آماده بود، سفرهی عقد، آینهی بخت، نقل و نبات، خانم غوله جلو دوید و روی سر عروس قند سابید. عاقد گفت: "عروس خانم! عقدت میکنم، عقد مدارا، برای پادشاه ده بالا ... مهریهات یک کیلو شاخ غول، یک جفت چراغ جادو، یک قالیچهی پرنده ... وکیلم من؟ " خانم غوله گفت:" عروس رفته گل بچینه!" عاقد دوباره گفت:" عروس خانم، دیوناز خانم، عقدت میکنم،عقد مدارا، برای پادشاه ده بالا ... مهریهات یک کیلو شاخ غول، یک جفت چراغ جادو، یک قالیچهی پرنده ... وکیلم من؟" خانم غوله گفتک" عروس رفته گلاب بیاره!" هاقد دوباره گفت:" دیو ناز خانم! عقدت میکنم عقد مدارا، برای پادشاه ده بالا ... وکیلم من؟" عروس میخواست بگوید بله! که یک دفعه نور سفیدی همه جا را روشن کرد. بعد هم غرنب ... غرنب ... غرنب ... صدای چی بود؟ عاقد گفت:"صدای عروس بود؟"
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 331صفحه 4