عینک
امروز من عینکی شدم. حالا می توانم همه چیز را
خوب ببینم. حتی مورچه های کوچولو را.
مامان من همیشه عینک می زند، اما بابا وقتی روزنامه می خواند عینک می زند. امروز بابا یک کتاب داستان برایم خرید. وقتی آن را می خواند، من و مامان گوش می دادیم. امروز هر سه تای ما عینکی بودیم.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 325صفحه 16