بازی بازی
لاله جعفری
نینی گفت:«بیا توپ بازی!»
نینا گفت:«بیا عروسک بازی!»
نینی گفت:«ماشین بازی!» نینا گفت:«طناب بازی!»
نینی گفت:«اصلا بازی بی بازی!» نینا گفت:«بازی بیبازی!» و از اتاق بیرون رفت. از
آشپزخانه، صدای تلق و تولوق میآمد. نینا رفت آنجا و دیگ قرمز را دید که روی اجاق
نشسته است. دیگ قرمز تا نینا را دید،تلق و تلوق درش را بالا انداخت و گفت:«آهای!
دامن صورتی، چارقد توری! کجا میروی؟»
نینا گفت:«میروم به راه دور، یه دوست خوب پیدا کنم، یه عالمه بازی کنم.» دیگ قرمز
گفت:« تلق تولوق، دوست من میشی؟» نینا گفت:«اگر با تو دوست بشوم، باهم
بازی کنیم، اگر یک وقت من باختم،آن وقت چی؟» دیگ قرمز گفت:« خب معلوم
است! تو را توی خودم مینشانم از این شهر به آن شهر میبرم و جا میزنم، جار
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 234صفحه 4