جیرجیرک و کفشدوزک باز هم مشغول کار
شدند و دیوار دیگری درست کردند. بعد به
خانه رفتند و خوابیدند. بازهم باد آمد و باز هم
دیوار را خراب کرد.کفشدوزک و جیرجیرک با
این که خیلی خسته بودند اما دوباره مشغول کار
شدند و دیوار حیاط را درست کردند. میخواستند
به خانه برگردند و بخوابند ولی فکر کردند شاید باد
بیاید و دوباره دیوار را خراب کند. برای همین هر دو
کنار دیوار نشستند. یکی این طرف، یکی آن طرف.
جیرجیرک گفت:اگر این جا بمانیم بهتر است!
کفشدوزک که قدش خیلی کوتاه بود یکی از
شاخههای دیوار را برداشت تا جیرجیرک را
ببیند و بتواند با او حرف بزند.
کفشدوزک گفت:من هم فکر کنم اگر این جا بمانیم بهتر است.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 228صفحه 5