همسایهها
یکی بود، یکی نبود.
در گوشهای از زمینی سبز، دو تا خانهی کوچولوی کوچولو بود.
یکی خانهی جیرجیرک و دیگری خانهی کفشدوزک. آنها با هم همسایه بودند و
حیاط خانهشان را دیوار سبز و قشنگی که از شاخ و برگ درختها
درست کرده بودند جدا میکرد.کفشدوزک و جیرجیرک با
این که با هم همسایه بودند، اما کاری به هم نداشتند. تا این
که یک شب باد تندی آمد و همهی شاخ و برگ و
دیوار حیاط را با خودش به دورها برد.
صبح،کفشدوزک و جیرجیرک از خواب
بیدار شدند و دیدند که حیاطشان دیوار
ندارد. تند و تند مشغول کار شدند و دوباره
با شاخ و برگها دیوار ساختند. بعد به خانه
رفتند و خوابیدند. دوباره باد آمد و دیوار
را خراب کرد و شاخ و برگها را با
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 228صفحه 4