قصه های پنج انگشت
مصطفی رحماندوست
یک و دو و سه،
چهار و پنج
همگی بریم دنبال گنج.
اولی گفت:« من کوچکم، بیل می آرم.»
دومی گفت:« من براتون کلنگ و زنبیل می آرم.»
سومی گفت:« من درازم، نگهبانم، پلیسم.»
چهارمی گفت:« نقشه ی گنج با منه، من رئیسم.»
آخری گفت:« شما زمینو چال بکنید
نقشه رو دنبال بکنید
گنج که در آمد می پرم
همه رو می دزدم می برم!»
دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 36صفحه 24