دَهُم مٰاه مبارک رمضان
باد مرا به صحرای سینا برد.
با همۀ توان از دریا گذر کردم.
از دریا گذر کردم.
بر مرکب پُلهای شب سوار شدم و آهنگ دشمنان کردم.
با شمشیرِ صبر و بردباری، موانع راه را از میان برداشتم.
و مرگ را بر قلب ظلم و بیداد کاشتم.
زمین را گهگاه موسمِ ظهور قهرمانانی است که پرورش یافته اند.
و مردم همچون درختان، فرا روی من قرار گرفته اند.
همچون مزارع گندم پس از بارش باران.
همچون بلبلان نغمه سرا، نغمه سر می دهند.
مادرم، با توپ، این گروه یهود را به هزیمت وا می دارد.
و برادرم در عنفوان جوانی، همچون گُلی سرخ.
همه عمر و هستی خود را نثار می کند.
و پدرم و من و دریا و رود نیل.
این گروه جنایتکار و ناپاک را در عرصه های پیکار غرق شکست ساختیم.
و پرچم افتخار را برفراز خورشید نصب کردیم.
و به اینجا هیچ پرچمی جز پرچم اعراب باز نخواهد گشت.
ای روز خوش اقبال، تو با خوشحالی و شادمانی که به همراهت آوردی، غمها و اندوهها را زدودی.
آمدن تو، همچون آمدن صبحگاهان است، به همراه اشعه های پرفروغ خود در مصاف با تاریکی ها و ظلمتها.
ای روز دهم رمضان.
ای ندای حقّ، که فریادت را تا فراسوی زمان انتشار می دهی.
از صحرای سینا تا بلندیهای جولان.
آن قهرمانی که طعم شکست را به اسرائیل چشاند.
ای لعنتِ این نسل بر اسرائیل.
عرب همچون نیزه هائی خواهد بود که هر بامدادان از خصم خود انتقام می گیرد.
و راه خود را به هر جائی باز می کند.
و متجاوز و جنایتکار را هر جا که باشد به چنگ می آورد.
هر کس که باشد.
عرب اینجا همچون طوفان است.
خدایا، خدایا، ای رمضان.
جنگ کنونی عین ایمانست.