«موسی تبار مردِ...»
بوی سپند و کندر و عود آمد
مردی که بند زجر گشود آمد
مردیم از رکود در این مرداب
تا لحظۀ عظیم صعود آمد
دیدی چگونه آن یل خونین یال
با بالهای زخم فرود آمد
از بس که عاشقان به عدم رفتند
در عشق وقفه ای به وجود آمد
روزی که اضطراب بخود لرزید
نوبت به اعتماد و خلود آمد
موسی تبار، مرد شبان شولا
در گرگ و میش آتش و دود آمد
مقصود هر قصیده که می خوانیم
مضمون هر چه شعر و سرود آمد
قیصر امین پور