
گفتم پدر
محمود کیانوش
گفتم پدر را دوست دارم،
چشمم به سوی آسمان بود،
خورشید میخندید و گوشش
بر گفتوگوی آسمان بود.
شاید صدایم را شنیدند،
چون هردوشان ماندند خاموش؛
شد گفتگوی شادِ آنها
با حرفِ من گویی فراموش.
درست است! این همان وال ای است است که در حال بالا آمدن از کانال زباله بود و تصادفاً گلدان جوانه روی سرش افتاد!
مجلات دوست کودکانمجله کودک 375صفحه 6