آدم ها که پهلوان را خیلی دوست داشتند دوباره دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند برای پهلوان آش درست کنند . اول یک دیگ سیاه و بزرگ آوردند . بعد کنده های درخت را زیر ان ریختند و آتش زدند . دود زیادی از کنده ها بلند شد و کنده ها تر و خشک با هم سوختند و آتش جای خوودش را باز کرد و دیگ را گذاشند روی آن بعد ده تا آشپزخانه تا آشپز مرد دور دیگ را گرفتند و هر چه اتش را هم زدند اش اماده نشد .
پهلوان لحظه به لحظه حالش بدتر می شد و اش نمی پخت . تا اینکه یک هفته بعد خاله خانم امد سر دیگ و ملاقه را از یکی از مردها گرفت و هنوز آش را هم نزده اش درست شد . اما پهلوان دیگر توانی نداشت ان را بخورد .
مردم با خوشحالی یک کاسه اش برای پهلوان ریختند و رفتند بالای سرش . پهلوان به سختی چشم هایش را باز کرد و گفت نمی خورد اما مردم اصرار کردند و گفتند باید بخورد تا حالش خوب شود . چون خاله خانم هم آن پهلوان را باز کردند و آش داغ را ریختند توی حلقش .
پهلوان بیچاره هم از دید فریاد بلندی کشید و داد زد: سوختم ، سوختم
مردم هول شدید و تند یک پارچ آب یخ را توی حلق پهلوان خالی کردند و گفتند آن نطلبیده مراد است و پهلوان بیچاره خفه شد و دیگر نفسش بالا نیامد .
مردم وقتی این صحنه را دیدند . چشم و دهان او را بستند . و گفتند حتما اجل پهلوان رسیده بود و اماده شدند تا او را دفن کنند .
ورزشگاه اولد تراوفورد ، میزان رقابت های مهمی همچون جام جهانی 1996 لندن و یورو 96 نیز بوده است . فینال بازی های یوفا به سال 2003 میلادی هم در اولد ترافورد برگزار شد .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 361صفحه 15