سخنرانی
زمان: 14 دی 1358 / 15 صفر 1400
مکان: قم
موضوع: ویژگیهای انقلاب اسلامی و تفاوتهای آن با دیگر انقلابها
حضار: استادان دانشگاه تهران
بسم الله الرحمن الرحیم
انقلاب ایران و اوضاع افغانستان
من از توجه شما آقایان دانشمندان به مسائل محلِ احتیاج تشکر می کنم، و امیدوارم که با همت والای همۀ قشرها، خصوصاً دانشگاهیها و دانشمندان، متفکرین، مشکلات کم کم رفع بشود. البته مشکلات زیاد است و دنبالۀ هر انقلابی هم احتراز از مشکلات امکان ندارد. لکن من به شما آقایان مژده می دهم به اینکه این انقلاب اسلامی از تمام انقلاباتی که در دنیا اتفاق افتاده است بهتر است و ضایعاتش کمتر، و آن چیزی که به دست آمده و امید است زودتر به دست بیاید، بیشتر. مهم هم این است که انقلابات دیگر نوعاً از یک قوۀ جباره ای منتقل می شد به یک قوۀ جبارۀ دیگر. کودتا واقع می شد، یا احزاب، مثلاً یک حزبی تقویت می شد و به طور کودتا یک رژیمی را از بین می بردند و یک رژیمی دیگر می آمد در کار که هر دو شبیه به هم بودند؛ قضیۀ قدرت طلبی بود.
الآن شما می بینید که در افغانستان، که ما الآن فعلاً مورد ابتلایمان است، کودتاها می شود. لکن کودتاهایی است که یک قدرتمندی به وسیلۀ قدرتمند بزرگتری می آید روی کار. بعد او می رود یک قدرتمند دیگر می آید توی کار. و ملت هیچ، ابداً رضایت از این امور ندارد. ملتها کار ندارند به این امور. الآن ملت افغانستان با این انقلابی که در، اغتشاشی که در افغانستان اتفاق افتاده و اینکه از طرف شوروی تقویت می شود و اصل کودتا، کودتای شوروی است، نه کودتای آن شخص. قبل از سر کار آمدن آن شخص،
آن قوای شوروی وارد شد به افغانستان و وارد شد و حکومت را از بین برد، نه اینکه حکومت خواست او بیاید. به رغم حکومت، آنها آمدند و افغانستان را گرفتند و قبضه کردند و حکومتش یک حکومت فاسدی بود، آن حکومت فاسد را بردند. یک حکومت فاسدتری را به جای آن گذاشتند. و الآن هم افغانستان در قبضۀ آنهاست برخلاف ملت و همۀ اشخاصی که متفکرند، و همۀ دولتهایی که وابسته به خود شوروی نیستند این امر را محکوم کردند.
پیام سفیر شوروی در آستانۀ اشغال افغانستان
و سفیر شوروی همان چند ساعت بعد از این کاری که کرده بودند شب آمده بود اینجا، و مانده بود اینجا، تا وقتی که من همین وقتها ـ مثلاً ـ ملاقاتش کردم. آن گفت: من یک پیامی آوردم و پیامش را ذکر کرد، و همین مطالب بود که اشخاص خارجی آمده بودند و در افغانستان مشغول به ـ مثلاً ـ اخلال بودند و مخالف با ملت بودند، و دولت افغانستان از شوروی خواست که بیاید این کار را بکند و آن هم بنا دارد بیاید، در صورتی که آمده بودند و از بین هم برده بودند آن را. من از او پرسیدم که آن خارجی که شما می گویید کی هست؟ کدام خارجیها آمدند؟ البته با تمجمج گفت: مثلاً پاکستان. بعد من بهش قصه ای را گفتم که اساس مسائل ما هم همان قصه است. گفتم اگر شما خیال کنید که با سرنیزه بتوانید یک ملتی را خاضع کنید و استقرار هم پیدا بشود این اشتباه است. سرنیزه می تواند یک مردمی را سرکوب کند، بکشد، چه بکند، لکن نمی تواند مستقر باشد. ملت اگر یک چیزی خواستند، نمی شود به خلاف میل ملت همیشه یک کاری را انجام داد، و اگر حکومت رژیمش دو رژیم باشد، ملت مسْلم باشد، حکومت کمونیست باشد، این نخواهد درست شد و شما همچو امیدی نداشته باشید. با بودن یک ملتی به حال نظام اسلامی، و آمدن یک حکومتی برای این ملت به نظام
دیگری مثل کمونیست این می شود، اول شماها بریزید و بکشید ـ و چنانچه دارند همین کار را می کنند ـ و مردم را سرکوب کنید، لکن این استقرار نمی تواند پیدا کند.
سرکوب ملتها به دست حکومتهای دست نشانده
و عمده این است که حکومتها نمی توانند بفهمند تکالیف خودشان را راجع به ملتها. حکومتها هرچه روی کار آمدند، تقریباً آمدند برای سرکوبی ملتها. در صورتی که حکومت یک ملت ـ خصوصاً در آنجاهایی که دعوی دموکراسی و امثال ذلک می کنند ـ برای خدمت مردم است نه برای سرکوبی مردم. لکن ما می بینیم حکومتها اینطور نیستند. این حکومتهایی که ما با ایشان مواجه بودیم و دیدیم، که همه می دانید وضعشان چه بوده، و این حکومتهای همجوار ما هم می دانید که همه اینطور هستند که یک دسته اقلیتی با قدرت و سرنیزه و پشتیبان داشتن از خارج می آیند و یک ملتی را سرکوب می کنند، تا آن اندازه ای که بتوانند؛ و ملتها بیدار بشوند. از آن جمله مسئلۀ ایران بود، که ایران مبتلا بود به یک حکومتی که با سرنیزۀ انگلیسها اول، و با سرنیزۀ این قوای ثلاثه؛ این متفقین، و در ادامه اش با سرنیزۀ امریکا به این ملت مسلط شد و رساند کار را به آنجایی که همه دیدید.
امتیازات انقلاب اسلامی از دیگر انقلابها
لکن اینطور نبود که این نهضت ایران نهضت یک قدرتمندی باشد، ضد یک قدرتمند دیگر که آن قدرتمند با سرنیزه بیاید این قدرتمند را خارج کند و خودش با سرنیزه سرکوب کند. این یک نهضتی بود که از متن ملت بپا شد. نهضت، نهضت ملی بود. یعنی، ملت از زن و مرد، از بچه و بزرگ، همه قیام کردند و این حکومت جائر را از بین بردند. این یک امتیازی است بین این نهضت اسلامی ایران با نهضتهای دیگر، که این صد در صد ملی بود. یک شخصی که سرنیزه دستش باشد، و بیفتد جلو و همۀ مردم را
بکشاند با توپ و تانک، یک توپ و تانک دیگری را بکوبد، این نبود. ملت در مقابل یک دولت ایستاد و هیچ هم توپ و تانکی نداشت. همه اش فریاد و تظاهر و اتکال به خدا بود. از این جهت این امتیاز هست که مال ملت هست این. این نهضت نه کودتاست و نه اینکه یک قدرتی یک قدرت دیگر را از بین برده باشد. یک ملتی یک قدرتی را از بین برده. یک ملتی، در صورتی که نه نظامی بود و نه تعلیمات نظامی داشت و نه چیزی، دانشگاهی بودند و یا دانشجو بودند و یا طلبه بودند و یا زن بودند و یا مرد، مثلاً بازاری بودند و اینها هیچ کدام تعلیمات نظامی نداشتند و ابزار نظام هم دستشان نبود، لکن همه بودند. وقتی همه بودند، یک قدرت ملی ، یک قدرت الهی بود. و نکتۀ دیگر، اینکه همه هم که قیام کرده بودند یک چیز می خواستند و آنکه حکومت عدل می خواستند. حکومت اسلامی می خواستند این آمال همه بود. آن بچه هایی که تازه زبان باز کرده بودند از مادرهاشان یاد گرفته بودند؛ می گفتند «جمهوری اسلامی». زن و مرد و آنهایی که مطلع بودند، همه می گفتند ما حکومت اسلامی می خواهیم. پس این نهضتی که در ایران شده است، به واسطۀ این دو نکته که یکی نهضت از متن ملت و یکی هم عقاید اسلامی و برای اسلام، این اسباب این شد که این نهضت وقتی جلو رفت دیگر شروع نکرد به سرکوبی. الآن شما وضع افغانستان را ببینید. به مجرد اینکه حکومت حالا، حکومت امین را زده زمین، حالا افتاده به آدمکشی. طیاره های شوروی بالای سر ملت افغانستان و قوای 45 هزار [نفری] اینطور که می گویند، قوای شوروی مجهز توی شهرها ریختند و دارند چه می کنند. البته آنها مقاومت دارند می کنند و بالاخره هم پیروزی با ملت است ان شاءالله . اینجا این جور نبود. اینجا بعد از اینکه ـ دیگر این یک چیزی است که ما همه مشاهد بودیم ـ بعد از اینکه این قوا شکسته شد و شاه اول رفت و شاه مخلوع اول رفت و دنباله اش هم بعد رفت، و اینها بعدش بنا نداشتند به اینکه بریزند تو خانه های مردم، سرکوب کنند مردم را، طیاره بیاید و چه. برای آنکه آن ملت بود. همه با هم بودند. دیگر یک قدرتی نیامده بود روی کار به ضد ملت، ملت بودند و همه با هم رفیق و برادر. بنابراین، این یک خاصیتی بود در این نهضت ما، که برای این خاصیت دنبالش دیگر این
آدمکشیها شروع نشد، که چند هزار جمعیت، در یکی از اینها که در افغانستان گفتند بیشتر از سه هزار در یک محل، بیشتر از سه هزار را کشتند. یک مسجد که 250 نفر مشغول نماز بودند و افراد دیگری هم در کار بودند، همه شان را با [اسلحه] کشتند. اینجا این حرفها نبود در کار. برای اینکه اینجا یک قدرتی با یک قدرتی مواجه نبود. یک ملتی با یک قدرت مواجه بود. ملت دیگر بعد از اینکه غلبه کرد، برای کی چیز بکند. تا پنج ماه هم تقریباً، یک آزادی در این مملکت بود که در هیچ انقلابی در دنیا نبود. فرانسه را می گویند که از همۀ ممالک، مثلاً اقدم است در تمدن. فرانسه بعد از اینکه انقلاب در آن پیدا شد باز اینقدرها آدم کشته شد. و الآن هم باز معلوم نیست آنطور استقرار پیدا کرده باشد، اینطور آزادی باشد. اینجا بعد از اینکه این سد شکسته شد، پشت سر سد یک آزادی مطلق [بود] تمام فرودگاهها باز بود.
آزادی کامل در انقلاب اسلامی ایران
بنا براین نبود که یک [انقلابی] که بشود فرودگاه باز باشد. همه جاها را می بستند. تمام مخابرات را کنترل می کردند. قطع می کردند بین آنجا و همه جا. و تمام فرودگاهها بسته می شد. تمام مطبوعات قدغن می شد. توقیف می شد. در کودتاهایی که بوده است و در انقلاباتی که بوده، اینطور بوده که پشتش یک اختناقی بوده است که بالاتر از هر اختناقی، اختناق دنبال کودتا بوده. دنبال انقلاب بوده. و همه دیدید که دنبال سر این انقلاب یک آزادی مطلق بود، یک آزادی بود که شروع کردند اشخاص مفسد و فاسد استفاده از آن کردند. تا پنج ماه همه چیز آزاد بود. همۀ روزنامه ها و همۀ مقالات و همۀ گویندگان و همۀ چیزها و همۀ راهها هم باز بود. حالا هم که باز است. بعد از چند ماه معلوم شد که خوب، این مطبوعات همچو نیست، یک مطبوعاتی باشد که مثلاً یک دسته ای یک عقایدی دارند، می خواهند آن عقاید را ذکر بکنند. معلوم شد یک توطئه هایی دارند اینها، و از اسرائیل که دشمن بشریت است، اینها دارند ارتزاق می کنند و توطئه دارند. بعد از این هم یک دسته ای از چند تا روزنامه، برای اینکه محاکمه بشوند، ببینند که اینها چرا این کارها
را می کنند [توقیف] شد. اما کشتار دسته جمعی، و آن مسائل هیچ نبود. چند نفر از اینهایی که پنجاه سال مشغول هرزگی بودند و مشغول کشتن و وادار کردن به کشتن بودند، یک عدۀ معدودی از اینها را آوردند محاکمه کردند. بعد از اینکه معلوم شد که اینها اینطور بودند، چند نفر [را] کشتند و چقدرها را [به زندان محکوم ]کردند. اینها را به جزای خودشان رساندند.
انقلابی نمونه
در دنیا ما نداریم یک همچو انقلابی که دنبال سرش اینجوری با انسانیت رفتار شده باشد. آزادی داده شده باشد. نداریم ما یک همچو چیزی. و این برای این بود که از ملت بود و برای اسلام بود. ملت خودش را موظف می دانست به اینکه کار خلاف نکند. خوب، البته در یک همچو جمعیت سی و چند میلیونی هستند، خوب، یک عده ای هم هستند که کار خلاف می کنند. همیشه بوده و حالا هم هست. و از زمان سابق هم بوده تا حالا. اما اینطور نبوده است که یک کشتار دسته جمعی [روی دهد] آن اشخاصی که غلبه کردند یک کشتار دسته جمعی بکنند. آن اشخاص که غلبه کردند یک اختناق فوق العاده پیش بیاورند. این حرفها نبوده در کار. و عمده اش همین بود که مال ملت بود و برای اسلام بود. این یک مسئله ای بود که فرق هست مابین این نهضت و نهضتهای دیگر. از این جهت که نهضت ملی است و اسلامی.
رستاخیز عمومی در راه سازندگی
می بینید شما که همۀ قشرها ـ الاّ یک دسته های کوچولو که فاسد هستند و آنها از خارج الهام می گیرند ـ همه مشغول کار شدند. همه احساس این معنا را می کنند که ما باید برای کشورمان یک کاری بکنیم. دانشگاه هم مشغول همین کار است. دانشسراها هم مشغول همین کار هستند. رعیتها مشغول همین زراعت هستند. در دو روز پیش از اینکه رعیتهای اطراف قم آمده بودند با بیلهاشان، ـ جالب هم بود ـ خیلی من خوشم آمد خیلی از اجتماع اینها. دسته های گندم هم آورده بودند نشان می دادند و
فریاد هم می زدند که ما خودمان می خواهیم [کشاورزی] خودمان را درست بکنیم. و کشاورزی خودمان را؛ کشاورزها هم مشغولند. لکن می دانید که یک مملکتی که خوب لااقل حالا از سابق بوده، لااقل پنجاه سال کوشش شده در فساد، نه اینکه همین مشغول کار خودشان بودند و کاری نداشتند به رعیت، کاری نداشتند به ملت، نخیر کار داشتند. کوشش کردند که از همۀ جهات این مملکت را به آسیب برسانند. در دانشگاهها یک جور، به یک وسیله، یک دانشگاه استعماری درست کرده بودند برای ما که جوانهای ما وقتی آنجا می رفتند، وقتی که بیرون می آمدند به نفع دیگران بیشتر صحبت می کردند تا به نفع خودشان. تربیت اینطوری می خواستند بکنند، و هر جا را دست می گذاشتید می دیدید که خرابی کردند. هر جا به یک قسمی. در این توده های مردم ایجاد اختلافات، کم کاری. نگذارند مردم کار بکنند و می خواهند وابسته به غیر باشند. ما را وابسته کردند. از همه بالاتر این است که فرهنگ ما را وابسته به غیر کردند. مغزهای ما را وابسته کردند به غیر. ما عقیده مان این شده است که غیر از غرب دیگر کسی نیست. جایی نیست که بشود [به آن اعتماد کرد] ما باید وابسته باشیم یا به شرق و یا به غرب. آدم خوبهای ما می گفتند به غرب وابسته باشیم. برای اینکه این مقدار ادراکشان نبود که نه، ما می توانیم خودمان بایستیم کار بکنیم. خودمان می توانیم سرپا بایستیم. ما ترجیح می دهیم به اینکه از این تمدنی که ما را فاسد دارد می کند دست برداریم و برسیم به یک زندگی بسیط انسانی.
آفت غربزدگی
اگر ما یک همچو [استقلال فکری] پیدا بکنیم، و از این تمدن مفسد و فاسد پشت بکنیم به آن، خودمان کم کم خودکفا خواهیم شد. آنچه که ما را نمی گذارد به اینکه در هر قشری که داریم خودکفا باشیم، بستگی، وابستگی است که ما به آنها داریم. وقتی بنا شد که قبلۀ یک ملتی غرب شد، رو به آنجا می ایستد و حرف می زند. آتاتورک عکسش
را، عکسش را من در آن وقت که در ترکیه بودم، من مجسمه اش را دیدم که مجسمه اش این بود، دستش را اینطور دراز کرده بود. گفتند آنهایی که آنجا بودند، که دستش را طرف غرب دراز کرده است و می گوید که همه چیز از آنجا باید باشد. و یکی از به اصطلاح دانشمندان ما که در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ایران گفته بود که ما تا همه چیزمان انگلیسی نشود نمی توانیم درست کنیم خودمان را. یک همچو مغزهایی که همه چیز را از آنجا می دانند. و مع الأسف دامن زدند تمام تبلیغاتی که بوده است در عرض این سالهای طولانی، دامن زدند به اینکه به ما باور بدهند ـ به ما ـ و تحمیل کنند به ما که خودمان آدم نیستیم. تحمیل کردند به ما، تا یکی دلش درد می گیرد برود اروپا. یکی می خواهد چند تا کلمه چیزی یاد بگیرد برو اروپا. شما اگر اینهایی که رفتند اروپا و تحصیل به خیال خودشان کردند بیاورید با آن کسی که صحیح در اینجا تحصیل کرده باشد، البته اینجا هم تحصیل صحیحی برای ما درست نکردند، اگر مقایسه کنید می بینید که اینکه رفته اروپا، رفته تفریح بکند، رفته کاغذ بگیرد بیاید اینجا، تحمیل مردم بشود، اجازه بگیرد؛ اجازۀ تحمیل به مردم. این دیپلمی را که به جوانهای ما می دهند خیلی آسانتر و زودتر است از آنکه به خودشان می دهند. برای اینکه خودشان می خواهند دانشمند بشوند، ما را می خواهند نگذارند. ما را همچو کردند که هرچه هست از آنجاست و خودتان هیچ چیز نیستید.
طب و تمدن شرق در اروپا
این را باید به خودمان اثبات کنیم که ما هم آدمیم. که ما هم هستیم در دنیا. که شرق هم یک جایی است. همه اش غرب نیست. شرق هم یک جایی است که خزائنش بیشتر از
همه جا و متفکرینش بیشتر از همه جا بوده است. تا آن وقتی که ما را اسیر کردند، طب از شرق رفته به غرب، تمدن از شرق رفته به غرب، لکن مع الأسف قضایا چه شده است، و دسته بندیها چه جور بوده، و تبلیغات چه بوده است که ما را به عقب زدند، به طوری که ما دیگر خودمان را هیچ می دانیم. این را کراراً من گفتم. فاستونی را در کارخانۀ اصفهان می بافند، پشتش می زنند انگلیسی! برای اینکه تا انگلیسی نباشد بازار هم نمی خرد آن را. من و شما هم نمی خریم. باید انگلیسی باشد تا بخرید. خیابانهای ما اگر بخواهد [رونق داشته] باشد، خیابان روزولت؛ آن روزولتی که ما را به این مصیبت نشاند و آمدند این مرد را، به قولی که خودش گفت: «صلاح دیدند که من باشم اینجا». و خدا لعنتشان کند که همچو صلاحدیدی را کردند. باز خیابان باید خیابان روزولت، خیابان چرچیل، خیابان کذا. شما بروید بگردید در همۀ خیابانهای غرب. من که نمی دانم، اما من گمان ندارم که اسم یکی از سلاطین ما مثلاً ... در آنجا باشد، مگر اینکه بخواهند بازی بدهند ما را. گاهی اینطوری است که بخواهند بازی بدهند ما را، [نام] یکی [را] آنجا بگذارند، شما بیایید صد تا ایجاد کنید؟ ما را اینطوری کردند که بکلی درِ همۀ معلومات خودمان را بستیم و معلومات دیگران را نه معلومات، معلومات صادراتی! اگر یک معلوماتی بود که معلومات واقعی بود که ما حالا به این روز نبودیم. معلومات صادراتی، یعنی اینکه نتواند به درد ما بخورد. اینی که نتواند ما را به مرتبۀ کذا برساند. لکن اسم زیاد بود. تبلیغات، زیاد بود. دروازۀ تمدن کذا. شما می بینید مایی را که این آقا رساند به دروازۀ تمدن! حالا که رفته می بینید وضع ما چیست. هیچی نداریم. همۀ خزائنمان را بردند. هرچه نفت داشتیم بردند، و ایشان هم وعده کرده بود تا بیست سال دیگر، دیگر ما نه نفت داریم و از خورشید استفاده می کنیم بله. البته اگر ایشان بودند تا بیست سال دیگر شاید نفت نداشتیم
دیگر. ولی بحمدالله داریم نفت. دزدی وقتی تو آن نباشد هست.
از ویژگیهای انقلاب اسلامی
در هر صورت این خاصیتی که در این انقلاب هست که اسلامی است و ملی، این خاصیت اسباب این شده است، که همۀ شما آقایان را وادار به کار کرده، هرچه کار ازتان بیاید می کنید. برای اینکه می بینید کار برای خودتان است، نه برای غیر منزل خودتان است. شما الآن ایران را منزل خودتان می دانید. قبل از این می گفتید برای چه من کار کنم. من کار کنم که امریکا ببرد در صنعت نفت فرض کنید که ما کار کنیم که امریکا ببرد. برای چه بکنیم؟ اما حالا می بینید مال خودشان است. بله در همه جا حالا یک ریشه هایی از آنها باقی مانده است که می خواهند که ما کار کنیم و امریکا ببرد. این اشخاصی که خودشان را معرفی می کنند که ما مثلاً فرض کنید که برای ملت و برای خلق و برای بساط. اینها دارند کوشش می کنند به اینکه ما کار کنیم خارجیها ببرند. اینها کوشش شان این است. لکن به اسم اینکه نه اینطور نیست، می خواهیم ملت چه باشد. ما می خواهیم چه باشد.
مقابله با ملت با شعار دموکراسی
یک ملتی که همه ایستادند رأی به یک قانونی دادند، مخالفت می کنند، می گویند که این دموکراسی نیست. دموکراسی غیر از این است که مردم خودشان سرنوشت خودشان [را] دست بگیرند؟ کجای دنیا اینقدر دموکراسی هست که برای قانون اساسی، دو دفعه مردم رأی بدهند. کجای دنیا شما دارید که برای یک قانون دو دفعه رأی بدهند. یک دفعه رأی بدهند به اشخاص خبرگانی که بیایند این را ببینند و [بررسی] بکنند. یک دفعۀ دیگر هم، همه شان رأی بدهند به خود آن قانون. باز هم آقایان می گویند این محلِ اشکال است. خوب ملت یک چیزی را که خواسته، شما اگر بگویید محل اشکال است، شما می خواهید تحمیل کنید. شما دیکتاتور هستی که می خواهی تحمیل کنی. قضیه هم این نیست که حالا اینها دلشان می خواهد یک مجلس کذایی باشد، و یک مثلاً رژیم
کذایی. قضیه این است، از این رژیم که به دست خود ملت و با اسلامیت پیش بیاید می ترسند.
مطالعات کارشناسان استعمار و ارزیابی ملتها
این خارجیها همه چیز ما را مطالعه کردند. اینها یک جانورهای عجیبی هستند. همه چیز ما را مطالعه کردند. یعنی آمدند کارشناسهاشان تمام بیابانهای ما را آن وقت که اتومبیل نبود با شتر می رفتند، با شتر و ساربان می رفتند، تمام این بیابانهایی که در جاهایی که مثلاً کاروانها می رفتند، اینها می رفتند از بیابانها، از جاهای دیگر نقشه برمی داشتند و آن چیزهایی که زیرزمین بود، اینها با چیزهایی که داشتند می فهمیدند اینجا چیست. در همدان من بودم. یکی از دوستان من یک صفحۀ بزرگی را آورد. من دیدم که گفت، نقشۀ همدان است. نقشۀ همدان و حومۀ همدان، بزرگ بود. در نقشه دیدم که یک نقطه های زیادی در آن هست. گفت: این نقشه مال خارجیها است، این نقطه ها جاهایی است که یک چیزی تو آن هست. این نقطه هایی که گذاشتند جاهایی است که اینها کشف کردند یک چیزی زیر این در این محل. یک چیزی پیدا می شود. اینها علاوه بر اینکه زمینهای ما را تفحص کردند و همه چیزش را تحت نظر قرار دادند و می دانند ما چه داریم، علاوه بر این قشرهای ملت را مطالعه کردند. تو بختیاریها رفتند. آنجا یک نفر آدم رفته، چند سال مانده آنجا. تو بختیاریها مطالعه کرده که اینها را چطور می شود رام کرد. چطور می شود برانگیخت. روحیات اینها چه جور است. تو بلوچستان هم رفتند، تو کردستان هم رفتند، همه جا. ممکن است یک نفر هم باشد که کردها ندانند. غیر کرد، خیال کنند کرد است. گاهی وقتها یکی از آنها پیدا شده، عمامه سرش بوده، آخوند شده! همه جا رفتند اینها و همۀ انگیزه هایی که در یک ملتی ممکن است منشأ یک امری بشود، اینها مطالعه اش را کردند. قبلاً اینها مطالعه داشتند لکن خارجی، عینی چیزی به دستشان نیامده بود، آنطوری که باید بیاید. مطالعات بود و علمیات بود. شما ملت بزرگ، آن مطالعات آنها را عینیت به آن دادید. یعنی آنها بعد از مطالعاتشان به اینجا رسیده بودند که آن
چیزی که مضر است، اسلام است برایشان و وحدت کلمۀ ملت. اگر همۀ ملت یکی بشود و همه اسلامی باشند، این نمی گذارد آنها زندگی شان درست بشود. این دو نقطه را اینها به آن حمله کردند. زمان رضاشاه به اسلام حمله کردند و به روحانیت حمله کردند. آن کردند که [نباید بکنند].
شکاف میان حوزه و دانشگاه
کسانی که اگر یادشان باشد دیدند، کسانی که ندیدند در تاریخ بعدها ببینند، چون تاریخ هم نمی توانست بنویسد، بعدها شاید بیاید در تاریخ، و در زمان این هم با فرم دیگر. اساس این بود که اسلام را ببرد. تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایی هستیم، تاریخ اسلام را می خواست از بین ببرد. موفق نشد. همه چیز را اینها می خواستند از بین ببرند. اسلام را ضعیفش کنند و مردم را از آنهایی که کار برای اسلام می کردند، یا کارشناس اسلام بودند جدا کنند، به اسم اینکه اینها مرتجع هستند. از این طرف هم دانشگاهیها یک دسته فکلی آنجا نشستند برای خودشان چه می کنند. به ما می آمدند اینطوری تزریق می کردند که اینها یک دسته بی دین و ریش تراش و فکلی. به شما می آمدند از آن طرف می گفتند اینها یک دسته انگلیسی اند. اینها، همان عمال انگلیسی[اند]. می آمدند می گفتند آخوندها، این آخوندها انگلیسی اند. انگلیسی ها این حوزه ها را درست کردند. من خودم با گوشم شنیدم گفت: انگلیسی ها نجف و قم را درست کردند، که ما را نگذارند ترقی بکنیم. نقشه این بود که وحدت کلمه ای که امکان داشت بین این دو قشر متفکر پیش بیاید، نگذارند.
حزب بازی برای اختلاف افکنی
و خدا خواست که در یک برهه از زمان، این دو قشر با هم شدند. هر دو یک قصد داشتند. هر دو یک مطلب داشتند. و حالا باز همان قضایا می خواهند پیش بیاورند. باز دانشگاهیها را از مدارس قدیمه جدا کنند. و حزبها پیش بیاورند و گروههای فراوان که همه با هم مختلف باشند، و مع الأسف ماها ملتفت نیستیم. عمق مسائل را ما نمی توانیم
درک کنیم که در ظرف یک سال کمتر، دویست تا گروه در یک مملکت پیدا شدن و دویست تا حزب اظهار وجود کردن، این یعنی چه! این چه بوده، که چیست که اینطور می شود. دویست تا گروه در اینجا پیدا می شود. هرچه گروهها هم زیادتر می شوند اختلافات زیادتر می شود. اصل حزب بازی را، به نظر من که در صدر مشروطیت حزب را در ایران درست کردند، حزب بازی را برای همین درست کردند که نگذارند این ملت با هم آشتی کنند. برای اینکه، حزب را می دیدند که اینجا بنای اینها این است که وقتی این حزب شد حزب عدالت و آن حزب شد حزب دموکرات که در صدر مشروطه بوده، اینها با هم دشمنند. این برای آن می زند، این برای آن می زند. احزاب در خارج این جور نیستند. اگر نمایش بدهند که این جور هستند برای اینکه کلاه سر ما بگذارند. اگر نمایش بدهند که اینها اختلاف دارند، اختلاف اساسی ندارند. اینها کلاه سر ما می خواهند بگذارند تا ما اختلاف پیدا بکنیم. مثل یک بچه ای ما را حساب می کنند که یک توپ می اندازند میدان که سرگرم کنند مردم را.
لزوم تحول فکری
اگر شما آقایان و همۀ ملت ما بخواهند استقلال خودشان را، ـ و می خواهند ـ بخواهند آزادی خودشان را، ـ و می خواهند ـ باید اول افکارشان را آزاد کنند. افکار ما الآن در قید و بند است. حالا هم هست. ان شاءالله بشود الآن یک نهضت، یک نهضت فکری هم شده الآن، لکن باید این [نهضت] را تتمیمش کرد. شماهایی که در دانشگاه هستید و دانشمند هستید و متفکر هستید، این جوانهای ما را یک جوری بار بیاورید که خودشان بفهمند که خودشان یک چیزی اند. نگویند که ما باید گیر غرب باشیم، نگویند که ما باید غربی باشیم، شرقی باشند. اگر از غرب هم صنعتی می آید، یاد بگیرند، اما غربی نشوند، یاد گرفتن مسئله یک چیزی است و مغز را غربی کردن و از خودش غافل شدن، مسئلۀ دیگر است.
ما با تمدن مخالف نیستیم، با تمدن صادراتی مخالفیم. تمدن صادراتی ما را به این
روز نشانده است.
مراکز فساد و فحشا برای تخدیر افکار جوانان
آزادی صادراتی! آزادی است که بچه های ما را به فحشا کشاند و مراکز فساد هرچه خواست زیاد شد به اسم آزادی. به اسم آزادی همۀ مطبوعات ما در خدمت آنها بودند. برای اینکه، این بچه های ما را، جوانهای ما را از دانشگاه منصرف کنند و به فحشا بکشند. در عین حالی که دانشگاه باز یک دانشگاه مطلوب نبود. لکن همین مقدارش هم دوست نداشتند اینها باشد. اینها جوانهای ما را از آنجایی که مرکز کار است، برای فعالیت است، بیرون بیاورند، به مراکزی بردند که تنبل پرور است. تمام مراکز فحشا تنبل پرور است، آدم را تنبل می کند.
یک کسی که عادت کرد که شب برود به سینما، آن سینماها، نه سینمای آموزنده، آن سینماهایی که همه اش برای این بود که ما را تخدیر کند، این وقتی عادت کرد به آن مراکز یا به آن مراکز فحشایی که لابد شنیدید که در تهران چقدر بوده، بین تهران و شمیران چقدر بوده است، وقتی بنا شد جوانهای ما کشیده شدند به آنجا، یعنی عضو فعاله ای که باید یک مملکت را اداره بکند مهمل بشود، هروئین را اینطور ترویج کردند که همۀ قشر مملکت پر هروئین شده است و شده بود، این همچو نبود که خود به خود شده باشد. این نقشه بود. وقتی بنا شد یک جوانی که قدرت فعالۀ یک مملکت هست، مبتلای به هروئین بشود، می شود هیچ، مهمل می شود. اینها ما را مهمل می خواستند بکنند که هرچه از ما ببرند و هر بازی سر ما درآورند ما هیچ نفهمیم. اصلاً فکر این نباشیم که چرا باید بشود. آدم هروئینی و آدم تریاکی و آدم مثلاً دنبال فحشا رفتن، فکرش نمی آید به اینجا که نفت ما را چرا می برند، کی می برد، کی می خورد، تو فکر این نمی آید. آن فقط فکرش این است که چه وقت، وقت این است که من تریاک بکشم. یا چه وقت، وقت این است بروم در آن مرکز. یا چه وقت، وقت هروئین است. اصلاً فکر آن قضیه نمی آید. و اینها همین نقشه را داشتند که جوانهای ما را از این افکاری که باید با آن افکار ما برسیم به یک مطلبی، باز دارند، و آن فعالیتی که باید جوان ما، و طبقۀ جوان ما داشته از دستش بگیرند
مهمل بارش بیاورند. هرچه می خواهند بکنند و ما حرف نزنیم. لکن خدا نخواست. به داد شما رسید. خدا نخواست اینطور بشود، و در بین راه، خدا دریافت شما را و شما حفظ کنید این را.
رسالت دانشگاه
جوانهاتان را تربیت کنید به یک تربیتی که فعال باشند. همه برای این نباشد که یک میزی را بگیرند. آقا این یک مصیبتی است که همۀ دانشگاهها زحمت بکشند، زحمت بکشند برای اینکه بروند [پشت سرهم] میز اشغال کنند. اشغال کنند چیست، کار نیست، بروند بنشینند آنجا حقوق بگیرند. خوب سابق این بود دیگر. ادارات ما الآن هم خراب است. اینطور بود که فرض کنید یک اداره ای که می شد با صد نفر اداره بشود پانصد نفر، هزار نفر داشت. صد نفرش کار از او می آمد، به طور اهمال هم باز و باقی شان حقوق می گرفتند و آنجا می نشستند تفریح می کردند. یک دفعه هم در تلویزیون نشان دادند. آن وضع اداره را نشان داد. یک دفعه، وضع همین بود. اینها می خواهند اینطور درست بکنند. دانشگاه باید عالِم درست کند نه اداری. اداری یک مسئلۀ کوچکی است. حالا یک احتیاجی هست. البته باید برود آنجا. اما دانشگاه باید عالم درست کند. دانشگاه باید اشخاصی را درست کند که مملکت خودش را اداره کند از حیث علمیت. اداره کند از حیث فرهنگ. نه اینکه غایت آمال این باشد، یک چیزی دستش بیاید برود توی یک اداره ای بنشیند مهمل. کار هم بود، خوب بود. اما کار نیست توی ادارات. یک اداره که نمی تواند اینهمه جمعیت را بپذیرد. جز این است که بروند آنجا بودجۀ مملکت را بیخودی صرف بکنند، خودشان هم مهمل بار بیایند. یک قوۀ فعاله مهمل بار می آید و بودجۀ مملکت را هم از بین می برد. اینها باید اصلاح بشود.
مسئولیت خودسازی و محیط سازی
من، آخر عمرم است، اما شما جوانید. اصلاح کنید اینها را. اصلاح کنید اینها را، اگر بخواهید مستقل باشید. این چیزها را در صدد برآیید اصلاحش بکنید. همۀ مملکت باید
مشغول بشوند برای اصلاح خودشان. اول اصلاح آدمها را بکنند که مقدم بر همه چیز است. دانشگاهها را مرکز تربیت قرار بدهید. علاوه بر دانش، تربیت لازم است. اگر یک دانشمندی تربیت نداشته باشد مضر است. خیانت می کند، و آن کسی که با علم خیانت بکند، با دانشمندی خیانت بکند، خطرش بیشتر از سایر مردم هست. دانشگاهها را تربیت بکنید. دانشگاهیها تربیت بکنند، این دانش آموزها را. اینها قابل تربیتند. اگر تربیتشان کردید درست حسابی، می توانند اداره کنند. شما بعدها باید این مملکت را با این جوانها اداره بکنید. بخواهید مستقل باشید و ان شاءالله همه می خواهید آزاد باشید و همه می خواهید. باید شماهایی که اهل دانشگاه و تربیت و اهل تعلیم هستید، جوانها را تربیت کنید و تعلیم. همراه تعلیم، تربیت باشد. خداوند ان شاءالله همه تان را حفظ کند. همه موفق باشید، مؤید باشید. من تا آنقدر که هستم خدمت می کنم به شما. آنقدر که می توانم. البته من که نمی توانم خدمت صحیح بکنم. آنقدر که می توانم می کنم.