* دکتر ابوالقاسم اقبالیان:
خداوند متعال برای هدایت و تکامل بشر دو راهنما و حجت قرار داده است:
«و َللهِ علی الناس حجتین حجة باطنه و حجة ظاهره و امّا الحجة الباطنه فالعقول و امّا الحجة الظاهره فالانبیاء و الائمة(ع)». خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است. یکی حجت باطنی که عقول بشری است و دیگر حجت ظاهری که انبیاء و ائمه ـ علیهم السلام ـ هستند. [1]
چون عقل در اثر پیروی از هواهای نفسانی و کشمکشهای دنیایی دچار اشتباه می شود، به حجت ظاهری که انبیا و ائمه(ع) باشند نیاز دارد؛ و اکنون ببینیم هدف انبیا چه بوده است که حسین بن علی(ع) به طور کتبی نوشته و یا شفاهی می فرمایند: «مقصد من همان هدف و مقصد جدم پیامبر(ص) و پدرم علی(ع) است».
قرآن و روایات اسلامی هدف انبیا را اینگونه بیان فرموده اند:
1ـ تزکیه و تعلیم: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ٰایاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبِینٍ. [2] خداوند بر مؤمنان منت نهاد، هنگامی که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
و در جای دیگری از قرآن کریم می فرمایند: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُُمیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ اِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»[3]. خداوند متعال کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
2ـ برقراری قسط و عدل: «لَقَدْ اََرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ اََنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزان لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ اََنْزَلْنا الْحَدید فیهِ بَأْسٌ شدیدٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنَّاسِ وَ لیَعلَمَ اللَّهُ منْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بالْغَیب اِنَّ اللَّهَ قَوِیٌٌّ عزِیز»[4]. ما رسولان خود را با دلیل روشن فرستادیم، و با آنان کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند، و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند بی آنکه او را ببینند، همانا خداوند قوی و شکست ناپذیر است.
3ـ خارج کردن مردم از ظلمت به سوی نور: «هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ ایاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلی النورِ و اِنَّ اللَّه بِکُمْ لَرَوُُفٌ رَحیمٌ». او کسی است که آیات روشنی بر بنده اش (محمد«ص») نازل می کند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است. و یا می فرمایند: «رَسُولاً یَتلوا عَلَیهِمْ ایاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذینَ ٰامَنُوا وَ عَمِلوُا الصَّالِحاتِ مِنَ الظلماتِ اِلَی النّور»[5]. رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می کند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند از تاریکیها به سوی نور خارج سازد.
4ـ دعوت به معروف و نهی از منکر و دور کردن مردم از خرافات: «اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّی الَذی یَجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمُ فیِ التَوْریةِ وَ الْاِنْجیلِ یَأْمرهُمْ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطیباتِ وَ یُحَرِّم عَلَیْهم الْخَبائِثِ وَ یَضَع عَنْهُم اِصْرَهُمْ وَ الْاََغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِم فَالَّذینَ امَنُوا به وَ عزَّروُهُ وَ نَصَروُهُ وَاتَّبَعوُا النُّورَ الَّذی اُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[6]. آنان که از فرستادۀ (خدا) پیامبر(ص) پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند آنها را به معروف دستور می دهد و از منکر باز می دارد. اشیاء پاکیزه را بر آنان حلال می شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمی دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.
5ـ زنده کردن مردم و هدایت به سوی تکامل: یٰا أَیُّهَا الَّذینَ ٰامَنُوا اسْتَجِیبُوا للَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ[7]. ای کسانی که ایمان آورده اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد.
6ـ مبارزه با ظلم و ستم و حمایت از مظلومین: «وَ اِذْنادی رَبُّکَ مُوسٰی اَنِ ائتِ الْقَوْمَ الظّٰالِمینَ قَومَ فِرعُونَ». (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو، قوم فرعون...
و می بینیم که حضرت موسی(ع) هر کجا می رفت با فرعون و ظلم ظالمین مبارزه می کرد و از مظلومین حمایت می نمود. و یا در قرآن در سوره توبه آیه 12 صریحاً می فرماید: «فَقاتِلُوا اَئِمَةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لا اَیْمانَ لَهُمْ». با پیشوایان کفر پیکار کنید، چرا که آنها پیمانی ندارند.
روح دعوت همۀ انبیا و اولیا نفی هرگونه استعمار و استثمار و استکبار و استبداد بوده است و شعار هر مسلمانی که حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در یکی از سخنرانیها به آن اشاره فرموده اند لا تُظْلِمُونَ و لا تظْلَمُون. نه ظلم و ستم کردن و نه زیر بار ستم رفتن است.
7ـ رشد عقلی مردم: و َیُثیر لَهُمْ دَفائِنَ العُقُولِ[8] (پیامبران آمده اند) تا عقلهای پنهان شده را بیرون آورند و به کار اندازند.
8ـ به وجود آوردن الفت، وحدت و عزّت: قال علی(ع): اَلَّفَ بِهِ اِخْواناً، وَ فَرَّقَ بِهِ اَقْراناً، اَعَزَّ بِهِ الاذِلّةَ[9] خداوند به وسیله آن حضرت میان برادران ایمانی الفت و دوستی انداخت و میان خویشان (مانند حمزه و ابی لهب به سبب اسلام و کفر) جدایی افکند و به واسطه ظهور و پیدایش آن بزرگوار ذلّت و بیچارگی مؤمنین را به عزت و سروری و برتری و بزرگی و کفّار را به نکبت و بدبختی مبدّل نمود.
ائمه(ع) ادامه دهنده راه انبیا(ع) هستند. یعنی همان تزکیه و تعلیم و برقرار کردن قسط و عدل و خارج کردن مردم از ظلمتها به سوی نور و از شرک به توحید و از تفرقه و جدایی به اتحاد و صمیمیت و الفت از ذلت به عزت و هدایت به سوی تکامل و دور کردن از پلیدیها و نشان دادن چهره های زشت و پلید، معرفی الگوهای پاک و سازنده. و لذا می بینیم امام حسین(ع) این اهداف را دنبال نموده و در وصیتنامه خویش به برادرش محمد حنفیه بعد از شهادت به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد(ص) و روز معاد می فرماید: وَ انّی لَمْ اَخْرُجْ اَشراً وَ لا بَطَراً وَ لا مُفْسِداً وَلا ظالِماً وَ انّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاٰحِ فی اُمَّةِ جدّی(ص) اُریدُ اَنْ آمرُ بِالمَعْروفِ وَ اَنْهی عَنِِ المُنْکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرَة جَدّی وَ اَبی عَلَیّ بْنِ اَبیطالِب(ع)[10].
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می گردم، بلکه هدف از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت اصلاح مفاسد و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص) و پدرم حضرت علی بن ابیطالب(ع) است.
حضرت امام خمینی(ره) از این مکتب و روش درس گرفته و همان راه را ادامه داده و می فرمایند: «سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزهشان اقامه عدل بود. فرمودند که، می بینید که معروف، عمل بهش نمی شود و منکر، بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه کند و منکر را از بین ببرد، انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. مِن جمله قضیه حکومت عدل، جور، حکومت جور باید از بین برود» (صحیفه امام، ج21، ص: 1)
1ـ انقلاب اسلامی ایران مدیون و مرهون قیام عاشورا
حضرت امام(ره) علل محدثه و مبقیّه انقلاب اسلامی ایران را مدیون و مرهون عاشورا و درسی که مردم از امام حسین(ع) آموختند می دانند و لذا در سخنان خویش می فرمایند: « ما باید همه متوجه این معنا باشیم که اگر قیام حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- نبود، امروز هم ما نمی توانستیم پیروز بشویم. تمام این وحدت کلمه ای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد.» (صحیفه امام، ج 17، ص: 55)
« این خون سید الشهداست که خونهای همه ملتهای اسلامی را به جوش می آورد و این دسته جات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند. » (صحیفه امام، ج 15، ص: 331)
2ـ صراحت در گفتار پیشوایان اسلام و امام خمینی(ره)
یکی از تفاوتهای بارز پیشوایان و رهبران مذهبی با رهبران سیاسی و غیر مذهبی وجود صراحت، صداقت و بیان واقعیتها در رهبران مذهبی است. یک رهبر مذهبی با اتکا به اصل ایمان و عقیده، همیشه با پیروان و ملت خویش در بیان و اظهار آنچه به سرنوشت آنان ارتباط دارد صادق و صریح است. گرچه این صراحت و صداقت به ضرر او منتهی شود، زیرا برنامه و هدف این رهبران قبل از هر چیز ایجاد ایمان در دل افراد و تمام تلاش و فعالیتشان مقدمه این هدف است.
نیل به این هدف با ظاهرسازی و فریبکاری و پرده پوشی حقایق ـ که در میان سیاستمداران دنیا معمول و متعارف است و هر لحظه به گونه ای و با هر شخصی و جو خاصی با قیافه ای ظاهر می گردند ـ قابل تأمین نیست. این روحیه صفا و صمیمیت و وفا و صداقت را می توان در همه پیشوایان مذهبی بویژه در شخص رسول اکرم(ص) که اسوه و الگو بر تمام جهانیان است، در تمام جبهه های جنگ و در تمام ابعاد دوران زندگی آن حضرت به وضوح مشاهده کرد. و حسین بن علی(ع) این رهبر آزاده و آزادگی نیز نه تنها از این قاعده و قانون مستثنی نیست؛ بلکه خود از این لحاظ نیز قانون و الگو برای رهبران معنوی و پیشوایان مذهبی است. و لذا می بینیم آنچه را که درباره آینده خویش پیش بینی می کند، در موارد مختلف و به مناسبتهای گوناگون از مدینه تا کربلا با یاران و اصحابش در میان می گذارد. آنجا که به مناسبت حرکت از مکه سخنرانی می کند.
«... آگاه باشید که هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در شهادت و لقای پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد...»[11]. و یا در آنجا که عبدالله های سه گانه (عبدالله بن عمر که در مکه پیشنهاد صلح و سازش با یزید را نمود و امام(ع) را از عواقب خطرناک مخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت[12]، و یا عبدالله بن عباس که به حضرت پیشنهاد کرد در مکه بماند و یا به شهر دیگری برود[13]، و یا عبدالله بن زبیر که خود را مبارز می دانست و از مدینه فرار کرده و به مکه پناهنده شده بود، به امام پیشنهاد کرد که اگر در مکه اقامت کنید و بخواهید امامت و پیشوایی مسلمانان را در این شهر ادامه بدهید ما نیز با تو بیعت می کنیم، و تا جایی که امکان دارد از پشتیبانی و همفکری با تو خودداری نخواهیم نمود)[14]، و یا با برادرش محمد حنفیه که خدمت امام(ع) رسیده و عرض می کند: «برادر! تو محبوب ترین مردم هستی و من آنچه را که خیر و صلاح تشخیص می دهم موظفم که برای تو بگویم، و من فکر می کنم شما فعلاً تا آنجا که امکان پذیر است در شهر معینی اقامت نکنید...»
امام(ع) می فرماید: «برادرم! اگر در تمام این دنیای وسیع هیچ پناهگاه و ملجأ و مأوایی نباشد، باز هم من با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد...»[15].
و بالاخره آنجا که امام حسین(ع) نامه ای از سوی یکی از دوستانش در رابطه با شهادت سه تن از باوفاترین یارانش به دستش می رسد برای تأکید بیشتر، اصل نامه را هم به دست گرفته و در مقابل دید یارانش قرار داده و می فرمایند: «خبر تأسفباری به من رسید؛ و آن کشته شدن سه نفر از یاران من است و...» [16].
همین صراحت گفتار را حضرت امام(س) داشت؛ آن بزرگ مردی که خود پیش از دیگران بر حقانیت مرامش در میدان عمل گواهی می دهد؛ و تمام کسانی که نهضت آن روح خدایی را از آغاز تا لحظه عروج شاهد بوده اند، و همه آنهایی که محضر ملکوتیش را درک کرده اند و امت شهیدپرور که سخنانش را شنیده اند، بر این نکته اعتراف دارند که امام(ره) در برابر دوست و دشمن صراحت گفتار داشت. برای نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) وقتی در مرز کویت اجازه ورود به معظم له را نمی دهند به بغداد برمی گردند و بعد به پاریس می روند. در آنجا از امام(ره) می خواهند که کوچکترین کاری را انجام ندهند، اما ایشان می فرمایند: «من هر کجا بروم حرفم را می زنم، من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر می کنم تا به دنیا ثابت کنم که تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یکدیگر گذاشته اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند».
ب) بعد از واقعه فیضیه وقتی مردم در مسجد اعظم قم اجتماع کردند، امام خمینی(س) سخنان خویش را با این آیه شروع کردند: «اِنَّ الَّذینَ قالوُا رَبُّنا اللَّه ثُمَ اسْتَقامُوا تتنزّل علیهم الملائکه اَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ ابْشِروُا بِالجَنَّة الَّتی کُنْتُم تُوعَدُون»[17]. آنان که گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت ورزیدند، ملائکه بر آنها نازل می شوند که مترسید و اندوهگین نباشید و به بهشتی که وعده داده می شوید شادمان باشید.
و بعد ادامه می دهند: «عزیزانم! خود را آماده کنید برای کشته شدن. خود را آماده کنید برای زندان رفتن. خود را آماده کنید برای کتک و اهانت. خود را آماده کنید برای تحمل مصایبی که در راه دفاع از اسلام و استقلال برای شما در پیش است، کمربندها را محکم ببندید برای حبس...»[18].
ج) زمانی که خبر یورش مأمورین و عوامل رژیم شاهنشاهی به امام(ره) رسید و در قم شدیداً شایع شده بود که بعد از فیضیه به منزل امام در قم حمله خواهد شد؛ عده ای از روحانیون و مردم در منزل امام اجتماع کرده بودند؛ یکی از طلاب به امام عرض کرد: «اجازه بدهید درهای منزل را بندند مبادا به منزل حمله کنند». امام(ره) فرمودند: «اجازه نمی دهم».
آیت الله سیداحمد لواسانی که از دوستان آن حضرت بودند و در کنار معظم له نشسته بودند، عرض کردند، پیشنهاد بدی نیست. امام فرمودند: «گفتم نه، اگر اصرار کنید از خانه خارج می شوم و به خیابان می روم، این چوبها را باید به سر من زده باشند که به طلاب زده اند. حالا من در خانه ام را ببندم! این چه حرفی است؟»
د) در روز دوازدهم آذر ماه سال 1341 بعد از مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و در زمانی که کمتر کسی جرأت مقابله با مسئله ای را داشت که شخص شاه بر اجرای آن تأکید می کرد، امام(ره) با اعلامیه ها و تلگرافها و سخنرانیهای افشاگرانه اش این عادت دیرینه را درهم شکست[19].
هـ) پس از دستگیری حضرت امام(ع) و به دنبال ملاقاتی که سرلشکر حسن پاکروان رئیس ساواک در زندان با معظم له داشت، در روزنامه اطلاعات مورخ سه شنبه 18/1/43 سرمقاله ای تحت عنوان «اتحاد مقدس» نوشت و مدعی شد که رژیم با روحانیت به تفاهم رسیده و به عبارت دیگر، روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافقت کرده اند. حضرت امام(س) در جمع دانشجویان دانشگاه تهران در قم فرمودند: «خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمی شود اصلاحات کرد» (صحیفه امام، ج 1، ص: 269)
این درسی است که حضرت امام خمینی(ره) از جدش حسین بن علی(ع) گرفته است. آن حضرت هنگام شنیدن پیشنهاد بیعت با یزید، خطاب به ولیدبن عتبه استاندار مدینه می فرماید: «ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم، خاندان ما محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خدا است. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نیز همگام با خاندان ما به پیش خواهد برد. اما یزید، این مردی که تو از من توقع بیعت با او را داری، مردی است شرابخوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده شده است. او شخصی است که حریم الهی را درهم شکسته و آشکارا در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور می گردد. آیا رواست شخصیتی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی با چنین مرد فاسدی بیعت کنم؟»[20].
3ـ امام و حفظ اسلام
یکی از موضوعاتی که در کلام گهربار امام حسین(ع) و شبیه آن در بیانات امام خمینی(ره) توجه هر شنونده ای را به خود جلب می کند حفظ اسلام است. حضرت سیدالشهداء(ع) می فرمایند: «لو لم یَسْتَقِمْ دین جدی الا بقتلی فیاسیوف خذینی» (اگر دین جدّم پیامبر(ص) استوار نمی ماند مگر به کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید).
آن حضرت در پاسخ «مروان بن حکم» می فرمایند: «و علی الاسلام السّلام اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَةُ بِِراعٍ مِثْلِ یزید»[21]. (باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مثل یزید گرفتار شده اند).
و یا در منزل «بیضه» می فرمایند: «مردم! پیامبر خدا(ص) فرمود: هر مسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال می کند و پیمان الهی را درهم می شکند، یا نسبت به قانون پیامبر مخالفت می کند و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش می گیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت ننماید؛ بر خداوند است که این فرد (ساکت) را به محل همان طغیانگر و آتش جهنم داخل کند»[22].
تاریخ نگاران نوشته اند: برادر عزیز و سرباز فداکار امام حسین(ع) یعنی قمر بنی هاشم، حضرت ابوالفضل العباس(س) هنگامی که دستش قطع می شود شعار می دهد:
وَ اللهِ اِنْ قطعتموا یمینی اِنی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقینِ نَجْلِ النَّبیِ الطاهِر الامین
به خدا سوگند، گرچه دست راست مرا قطع کردید، ولی من تا آنجا که زنده هستم از آیین خود و از امام و پیشوایم که در ایمان فرد صادقی است و فرزند پیامبر پاک و منزه و امین است دفاع می کنم.
امام خمینی(ره) که شاگرد مکتب حسین(ع) است، همه مقصد خویش را مکتب خود می داند و می فرماید: « تمام مقصد ما مکتب ماست و مسلمانهای ما برای مکتب ماست که این طور قدرت دارند. و این طور در مقابل دیگران می ایستند. اگر چنانچه سایر ممالک اسلامی هم مکتب خودشان را حفظ کنند - این مکتب اسلام را- اگر مکتب اسلام را حفظ بکنند، مطمئن باشند که هیچ قدرتی به آنها آسیب نمی رساند.» (صحیفه امام، ج 13، ص: 77)
4ـ امام و قاطعیت در عمل و گفتار
آنگاه که حسین بن علی(ع) حرکت خویش را به سوی عراق اعلام کرد، عده ای با این حرکت مخالفت کردند و به آن حضرت پیشنهاد نمودند که از ادامه این راه خودداری ورزد. دلیل همه این خیرخواهان و دوراندیشان در این پیشنهاد روح پیمان شکنی و بی وفایی حاکم بر مردم کوفه بود و اعتقاد داشتند که کوفیان مردمی خوش استقبال و بد بدرقه اند. از جمله پیشنهادکنندگان عبدالله بن عباس بود. اما امام(ع) در پاسخ او می فرماید: «ای پسر عمو! به خدا سوگند، می دانم که تو از راه خیرخواهی و مهربانی و شفقت این پیشنهاد را می کنی. ولی من تصمیم گرفته ام که به سوی عراق حرکت کنم...»[23].
و یا بنا بر قول مرحوم راوندی و بحرانی و محدثان دیگر هنگامی که «ام سلمه» همسر رسول خدا(ص) از حرکت حسین بن علی(ع) مطلع گردید به حضورش آمد و عرضه داشت: «با حرکت خود به سوی عراق مرا غمناک و محزون نگردان، زیرا من از جدت رسول خدا(ص) شنیده ام که می فرمودند فرزندم حسین در خاک عراق در محلی به نام کربلا کشته خواهد شد.
امام(ع) در پاسخ می فرمایند: «مادر! فکر نکن که از این جریان تنها تو مطلع هستی. خود من بهتر از تو می دانم که از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمنی کشته خواهم شد و سرم از تن جدا خواهد شد و خداوند بزرگ چنین خواسته است حرم و اهل بیت من اسیر و فرزندانم شهید و به زنجیر اسارت کشیده شوند و صدای استغاثه آنان طنین انداز گردد و کمک و فریاد رسی پیدا نکنند، ولی...»[24].
همچنین وقتی که امام(ع) در منزل «زباله» خبر شهادت مسلم بن عقیل را شنید بعضیها فکر کردند شاید حضرت از حرکت خویش منصرف گردد. امّا امام حسین(ع) فرمود: «خبر بس تأثرانگیزی به ما رسیده است و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن بقطر است و شیعیان ما دست از یاری ما برداشته اند، و اینک هر یک از شما که بخواهد در برگشتن آزاد است و از سوی ما حقی بر گردنش نیست»[25].
هنگامی که «عمر اطرف» فرزند امیرالمؤمنین(ع) خدمت حضرت می رسد و عرضه می دارد اگر با یزید بیعت کنی این خطر برطرف خواهد گردید و شما از کشته شدن مصون خواهید ماند.
امام در پاسخ می فرماید: «به خدا قسم که من هیچگاه زیر بار ذلت نخواهم رفت...»[26].
ملت عزیز ایران همین قاطعیت و شجاعت را در فرزند عزیز فاطمه(س) حضرت امام خمینی(ره) دیده اند. از لحظه ای که در حجره مدرسه فیضیه بودند به قول آیت الله بهاءالدینی که می فرمایند: «من و آقا روح الله در یکی از حجرات مدرسه فیضیه بودیم، یکی از عمّال شاه آمد و جسارتی کرد به یکی از مفاخر، حضرت امام(ره) سیلی محکمی به صورت او زد».
تا خرداد 42 و زندان رفتن و تبعید شدن و شهر به شهر گشتن و تا لحظه های آخر عمر مبارکش با عزمی راسخ و اراده ای پولادین و ایمانی محکم راهش را ادامه داد، که به نمونه هایی از آنها اشاره می شود: الف: وقتی شاه خائن در مهرماه 1357 به مناسبت گشایش مجلس شورای ملی سابق صحبت کرده و در سخنرانی خویش گفته بود (من از طفولیتم به امور دین و اسلام سرو کار داشتم یعنی مسلمان معتقدی هستم و...) بعضی زمزمه می کردند که شاه خوب است بماند ولی کارهای بد را کنار بگذارد.
حضرت امام خمینی فرمودند: « ز آن طرف جوانهای ما را از بین برده است؛ از آن طرف هر روز که صحبت می شود، همین دو- سه روز پیش از این، که در مجلس صحبت کرده: باید احکام اسلام را حفظ کرد؛ باید چه. خوب مرد بی عقل! تو دیروز تاریخ اسلام که تاریخ شرافت یک ملت بود، برداشتی و تاریخ دیگری را جایش گذاشتی تا تودهنی خوردی و این را کنار گذاشتی» (صحیفه امام، ج 3، ص: 491)
و یا هنگامی که شاه گفت، اشتباه کرده ام، خیرخواهان و دوراندیشان که خواهان ماندن شاه بودند پیشنهاد می کردند که شاه سلطنت کند و حکومت نکند.
حضرت امام(ره) با صراحت فرمودند: « هیچ مسلمانی می تواند، هیچ آدم با وجدانی، هیچ انسانی می تواند یک همچو حکمی بکند که یک نفر آدم جانی که بیست و چند سال بر این ملت حکومت باطل کرده، حکومت غیر قانونی کرده، بیست و چند سال مال این مردم را هدر داده، بیست و چند سال قتل عامها کرده، اجانب را بر این مملکت مسلط کرده، حالا تا گفت که خوب من اشتباه کردم، ببخشید من اشتباه کردم، «یک اشتباهاتی واقع شد»، این اقرار به جرم است که در محاکم با این اقرار به جرمْ این را محکومش می کنند.» (صحیفه امام، ج 4، ص: 374 و 375)
ب: وقتی حضرت امام(ره) تصمیم گرفتند از پاریس به ایران بیایند، تمام به اصطلاح خیراندیشان جمع شدند که به گونه ای امام(ره) را از آمدن به ایران منصرف سازند. امام خمینی(ره) در مصاحبه کوتاه پنجم بهمن 1357 عزم راسخ خود را بر بازگشت قریب الوقوع به میهن اسلامی ابراز داشته و می فرمایند: «من از همه ملت ایران تشکر می کنم و در اولین فرصت پیش مردمم به ایران خواهم رفت تا با آنها یا کشته شوم و یا حقوق ملت را بگیرم و به ملت برگردانم» (صحیفه امام، ج 5، ص: 530)
ج: وقتی دولت بختیار در اثر فشار مردم و شعار و شعور مردم انقلابی ایران مجبور شد فرودگاهها را بر روی امام(ره) باز کند، امام(ره) در لحظات آخر به اعضای دفتر و کسانی که همراه او بودند می فرمایند: «من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را می خواهم. و از اینکه این مدت شماها زحمت کشیدید عذر می خواهم. خداوند شما همه را حفظ بکند و سلامت بدارد. و ما حالا می رویم به این مملکت ببینیم که آیا چه می شود. هر چه که بشود هم، ما بنا داریم که برویم؛ حالا چه از بین راه برگردیم و باز هم خدمت شما باشیم یا خیر، برویم و پیاده بشویم و هر چه بشود.
[یکی از حضار: ما افتخار می کنیم قربان در خدمتتان باشیم ]
امام: خدا همه تان را حفظ کند. و من این را هم باید بگویم به شما آقایان که- به آقای یزدی و بعضی از آقایان گفتم- که من بیعتم را از شماها برداشتم؛ عرض می کنم که ممکن است که آن طوری که اینها تهیه دیدند در این سفر خطر در کار باشد و من میل ندارم که به خاطر من شما خدای نخواسته در خطر بیفتید. من سِنم دیگر گذشته، شما حالا جوان هستید.» (صحیفه امام، ج 5، ص: 526 و 527)
توضیح اینکه به نوشته روزنامه اطلاعات مورخ 5/10/57 رادیو مونت کارلو در بخش عربی خود گفته بود: شاپور بختیار اطلاع یافته است که گروههایی برای ترور امام خمینی(ره) توطئه کرده اند و چند تروریست خارجی را نیز اجیر کرده اند و هم اکنون در ایران هستند. بختیار به امام خمینی(ره) پیغام داده است که در ایران خطر ایشان را تهدید می کند.
5ـ کار انقلابی کردن به صلاح انقلاب
امام حسین(ع) در خارج از مکه در محلی به نام «تنعیم» به قافله ای برخورد کرد که در میان آن عده ای شتردار از سوی بُحَر بن یسّار حمیدی استاندار یمن بارهایی از حله یمنی و اجناس قیمتی به سوی شام و برای یزیدبن معاویه حمل می کردند. آن حضرت این اجناس را از شترداران گرفته و به تصرّف خویش درآورد و خطاب به آنان فرمود: «مَنْ اَحَبَّ مِنْکُمْ اَنْ یَنْصَرِفَ مَعَنا اِلَی الْعراق اوْفینا کِرائه و اَحْسَنّا صُحْبَتَةُ وَ مَنْ اَحَبَّ الْمُفارِقَةَ اَعْطَیْناهُ مِنَ الکِرائة عَلی ما قَطَعَ مِنَ الارضِ»[27].
از عمل امام حسین(ع) چنین استفاده می شود که باید از هر فرصت مناسب در تضعیف طاغوت و در تقویت ضعفا و محرومان بهره برداری نمود و امام(ع) این ثروت را که از مردم بیچاره یمن به وسیله استاندار و دست نشانده معاویه جمع آوری شده و دربست در اختیار یزید قرار خواهد گرفت از چنگ این طاغوت می رهاند و در مواردی که به صلاح امت است صرف می کند و در اختیار فقرا و ضعفا که در طول این راه دور و دراز از حجاز تا عراق با آنان مواجه خواهد گردید قرار می دهد، ولی از طرفی شترداران و کرایه کشها را اگرچه در خدمت طاغوت قرار گرفته اند چون از طبقه محروم و ضعیف جامعه هستند با کمال خوشرویی در اختیار سفر و برگشت آزاد می گذارد و در هر دو صورت کرایه آنها را می پردازد.
می بینیم حضرت امام(ره) به پیروی از امام حسین(ع) از هر فرصتی برای درهم شکستن رژیم طاغوت ستمشاهی استفاده می کند، دعوت کارکنان شرکت نفت به اعتصاب مورخه 10/8/57 و صدور فرمان مبنی بر تشکیل کمیته حمایت از اعتصاب کنندگان مورخه 18/8/57 جهت فلج کردن اقتصاد شاه و صدور فرمان مبنی بر فرار سربازان از سربازخانه ها برای تضعیف بنیه دفاعی عوامل آمریکا و تأکید امام بر لزوم ادامه اعتصابها مورخ 4/9/57 و 25/9/57 تا سرنگونی شاه از آن جمله اند.
و یا امر می فرمایند از دادن مالیات خودداری نمایند، تا آنجایی که می فرمایند: «من حالا دارم پیام می دهم به کارکنهای شرکت نفت که بر شما واجب شرعی است، واجب الهی است، به اینکه اعتصابتان را عام کنید، عمومی کنید و نگذارید نفت خارج بشود.» (صحیفه امام، ج 5، ص: 250) و در مورد سربازان فرمودند: «من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانه ها فرار کنند، این وظیفه ای است شرعی که در خدمت ستمکار نباید بود.» (صحیفه امام، ج 5، ص: 153)
اما چون می دانند این سربازان احتمالاً با مشکل روبرو خواهند شد و یا کارکنان شرکت نفت از خانواده های کم درآمدند، لذا دستور می دهند مردم، سربازان را به خانه های خویش پناه دهند و از اعتصابیون حمایت مادی و معنوی نمایند.
«مردم در هر جا که هستند مکلفند به اینکه اینها را پناه بدهند؛ هم مخارجشان را بدهند و هم منزلی محقر برای اینها، به طوری که معلوم نشود که اینها کجا هستند، مردم مکلفند که این کار را بکنند. و ما هم بابت وجوه شرعیه قبول داریم چیزی که همراهی به اینها می شود. این یک مسأله است که مهم است و لازم است که مردم اقدام کنند. این بیچاره ها از سربازخانه ها بیرون رفتند و الآن مکان ندارند، و باید این کار بشود.» (صحیفه امام، ج 5، ص: 260)
« طلبی دیگر راجع به کارمندهای شرکت نفت است. اینها هم از کار کنار رفتند، بسیاری شان هم استعفا کرده اند. و اینها محتاج به اعانت هستند؛ و مِنْ جمله مشکلشان قضیه خانه است که دولت- دولت غاصب- خانه را، خانه هایی که اینها دارند، یا از آنها گرفته یا تهدیدشان کرده است به اینکه خانه هایتان را از شما می گیریم، برای اینکه اینها نفت را بیرون نیاوردند که به اربابها بدهند. حالا این طور تهدید کرده اند آنها را که اگر نیایند سرِ کار، خانه هایشان را از آنها بگیرند. بنا بر این آنها، هم احتیاج به کمک مکانی دارند و هم برای اعاشه شان احتیاج دارند؛ این هم باز باید مردم و متمکنین، و مردم باید این کار را انجام بدهند. به آنها منزل بدهند و از آنها پذیرایی بکنند و مخارج آنها را هم بدهند.» (صحیفه امام، ج 5، ص: 260)
6ـ عاشورا و 15 خرداد 42
حضرت امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی ایران را نشأت گرفته از قیام حضرت سیدالشهدا(ع) می دانند و مقایسه ای دارند بین یزید و یزیدیان و شاه و قوم ستمگرش. در این باره می فرمایند: « ملت عظیم الشأن در سالروز شوم این فاجعه انفجارآمیزی که مصادف با 15 خرداد 42 بود با الهام از عاشورا آن قیام کوبنده را به بار آورد. اگر عاشورا و گرمی و شور انفجاری آن نبود، معلوم نبود چنین قیامی بدون سابقه و سازماندهی واقع می شد. واقعه عظیم عاشورا از 61 هجری تا خرداد 61 و از آن تا قیام عالَمی بقیة اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء- در هر مقطع انقلاب ساز است . آن روز یزیدیان با دست جنایتکاران گور خود را کندند و تا ابد هلاکت خویش و رژیم ستمگر جنایتکار خویش را به ثبت رساندند، و در 15 خرداد 42 پهلویان و هواداران و سردمداران جنایتکارشان با دست ستمشاهی خود گور خود را کندند و سقوط و ننگ ابدی را برای خویش به جا گذاشتند، که ملت عظیم الشأن ایران بحمد اللَّه تعالی با قدرت و پیروزی بر گور آتشبار آنان لعنت می فرستد.» (صحیفه امام، ج 16، ص: 290)
7ـ عاشورا و سیاست و دیانت
امام خمینی(ره) نسبت به افرادی که می گفتند نمی شود در مقابل حکومت شاه قیام کرد و به حرف خود وجه شرعی می دادند و می گفتند شاه تا دندان مسلح است و قیام بر ضد چنین قدرتی امکان پذیر نیست، و یا دین را از سیاست جدا دانسته و می گفتند سیاست در شأن علما نیست می فرمایند: «سید الشهدا به حسب روایات ما و به حسب عقاید ما از آن وقتی که از مدینه حرکت کرد می دانست که چی دارد می کند، می دانست شهید می شود، قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روایات ما. وقتی که آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود که در یک وقتی که همه مردم دارند به مکه می روند، ایشان از مکه خارج بشود. این یک حرکت سیاسی بود، تمام حرکاتش، حرکات سیاسی بود؛ اسلامی- سیاسی، و این حرکت اسلامی سیاسی بود که بنی امیّه را از بین برد، و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود.» (صحیفه امام، ج 18، ص: 177)
8ـ استقامت در میدان عمل
یکی از اموری که امام حسین(ع) با الهام از کلام الهی روی آن تکیه می کردند صبر و استقامت و بردباری است از جمله:
الف: در پاسخ مردی از کوفه به نام «ابوهرم» که از حضرت سئوال می کند: چه انگیزه ای تو را واداشت که از حرم جدت بیرون بیایی؟
امام(ع) می فرمایند: «ای ابا هوم! بنی امیه با فحاشی و ناسزاگویی احترام مرا درهم شکستند. من راه صبر و شکیبایی را در پیش گرفتم و ثروتم را از دستم ربودند، باز هم شکیبایی کردم، ولی چون خواستند خونم را بریزند از شهر خارج شدم»[28].
ب: بنا به نقل «ابن قولویه» و «مسعودی»، امام حسین(ع) آنگاه که نماز صبح را به جا آورد، رو به سوی نمازگزاران کرد و پس از حمد و سپاس خداوند به آنان فرمود: «خداوند به کشته شدن شما و کشته شدن من در این روز اذن داده است و بر شماست که صبر و شکیبایی در پیش گیرید و با دشمن بجنگید»[29].
مرحوم صدوق در معانی الاخبار می گوید، امام(ع) فرمودند: «ای بزرگزادگان! صبر و شکیبایی به خرج دهید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور می دهد و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی می رساند»[30].
ج: امام حسین در روز عاشورا و در لحظه هایی حساس هنگامی که چندتن از نوجوانان هاشمی و آل ابوطالب مانند محمد و عون فرزندان عبدالله جعفر و محمد بن مسلم دسته جمعی همچون عقاب به سوی دشمن حمله ور بودند فرمودند: «عموزادگان من و خاندان من! در مقابل مرگ صبر و استقامت به خرج دهید که به خدا سوگند پس از امروز روی ذلت و خواری نخواهید دید»[31].
و یا خواهرش حضرت زینب(س) را دعوت به صبر و بردباری می نماید و آخرین کلام امام(ع) در لحظه شهادت این است که: «در مقابل قضا و قدر تو شکیبایم ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست. ای فریادرس دادخواهان، که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست، بر حکم و تقدیر تو صابر و شکیبایم»[32].
حضرت امام خمینی(ره) در تمام مراحل انقلاب به پیروی از حسین بن علی(ع) راه صبر و استقامت را پیشه خود ساخته و مردم را هم متوجه این امر مهم نموده و در بیانات خویش در فروردین 42 در مورد وظایف عمومی مسلمین برای صیانت از اسلام می فرمایند: «شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایعْ صبر و استقامت کردند، که آنچه ما امروز می بینیم نسبت به آن چیزی نیست. پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه دین خدا یک چنان مصایبی را تحمل کرده اند. شما امروز چه می گویید؟ از چه می ترسید؟ برای چه مضطربید؟ عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر- علیه السلام- و امام حسین- علیه السلام- را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت آمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند» (صحیفه امام، ج 1، ص: 166)
«ما باید این را، این پایگاه را حفظش بکنیم و فدا کاری را به مردم یاد بدهیم که باید فداکاری بکنید. فقط قضیه این نیست که ما برای سید الشهدا گریه کنیم، آن هم البته بزرگ است، لکن فداکاریهایش را باید حساب بکنیم. باید ارزش آن کاری که او کرده است و آن بساط ظلمی که به هم زده است، [بیان کنیم ] می خواستند بکشانند به کفر و آن مسائلی که یزید می خواست درست بکند، طبعاً همه را خنثی کرد ایشان.» (صحیفه امام، ج 17، ص: 45)
معظم له، ضرورت صبر و شکیبایی در برابر مشکلات را مورد تأکید قرار می دهند و می فرمایند: «صبر کلید ابواب سعادات و سر منشأ نجات از مهالک است. بلکه صبر بلیّات را بر انسان آسان می کند و مشکلات را سهل می نماید و عزم و اراده را قوّت می دهد و مملکت روح را مستقل می نماید. و جزع و بیتابی علاوه بر عاری که خود دارد و کاشف از ضعف نفس است، انسان را بی ثبات و اراده را ضعیف و عقل را سست می کند.» (شرح چهل حدیث، ص: 262)
9ـ امام و عمل به تکلیف
یکی از وظایفی که حسین بن علی(ع) از ابتدای حرکت تا انتها روی آن تأکید دارند عمل به تکلیف است. با اینکه می داند و آگاه است که این راه مصایب و مشکلات دارد و جوانانش کشته و اهل بیت او اسیر می شوند و به استغاثه او کسی پاسخ نمی دهد، اما در برابر ظلم ظالمان و ستم ستمگران وظیفه ای دارند که باید به آن عمل نمایند، و لذا در منزل «بیضه» می فرمایند: «مردم! آگاه باشید، اینان (بنی امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود فرض نموده اند. فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده اند. فیٔ را (که مختص به خاندان پیامبر است) به خود اختصاص داده اند. حلال خدا را حرام و اوامر و نواهی خداوند را تغییر داده اند. و من به هدایت و رهبری جامعۀ مسلمانان و قیام علیه این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند از دیگران شایسته ترم»[33].
آن حضرت(ع) در مسیر آمدن به کربلا در منزل دیگری به نام «بطن عقبه» با صراحت خطاب به یاران خویش می فرماید: «من درباره خودم هیچ پیش بینی نمی کنم جز اینکه به قتل خواهم رسید، زیرا در عالم رؤیا دیدم که سگهای چندی به من حمله نمودند و بدترین و شدیدترین آنها سگی بود سیاه و ابرص».
در این منزل پیرمردی از قبیله «عکرمه» به حضرت عرض می کند: مقصد کجاست؟ حضرت می فرماید: کوفه. پیرمرد عرض می کند: به خدا سوگندت می دهم از همین جا برگرد؛ زیرا در این سفر جز شمشیر و نیزه با چیز دیگری مواجه نخواهی شد. امام(ع) در پاسخ می فرماید: این مطلبی که تو درک می کنی برای من نیز واضح و روشن است، ولی برنامه خدا تغییر پذیر نیست، یعنی باید عمل به تکلیف شود»[34].
و یا در پاسخ به خواهرش حضرت زینب می فرماید: «خواهرم! آنچه قضا و تقدیر است به وقوع خواهد پیوست»[35].
منظور از این «قضا» همان فرمان و امر الهی در آن شرایط و چارچوب خاص و به انجام رساندن این تکلیف از سوی امام(ع) است. زیرا واژه «قضا» به معنای امر حتمی و به مرحله انجام رسانیدن تقدیر و مشیت و در مرحله بعد از تقدیر و اراده است.
حضرت امام خمینی(ره) به پیروی از جدش حسین بن علی(ع) روی مسئله ادای تکلیف و عمل به وظیفه تأکید داشتند. ایشان در روز 27 آبان 57 در پاریس در زمینه ضرورت مبارزه با ظلم ظالمین می فرمایند: « بر مسلمین است که این کار را بکنند. منتها توانستیم این کار را انجام بدهیم که الحمد للَّه؛ هم تکلیفمان را ادا کردیم هم به مقصد رسیدیم. نتوانستیم عمل بکنیم به تکلیفمان عمل کردیم؛ نماز خواندیم. حالا «چه شد» یعنی چه؟ خوب نماز خواندم، مبارزه و معارضه ای با ظلم کردیم، با ظالم کردیم؛ با کسی که می خواسته یک مملکتی را خراب کند و خراب کرده است و همه مصالح مسلمین را زیر پا گذاشته و به کفار داده است، با این جنگ و نزاع کردیم؛ خون دادیم؛ خون گرفتیم؛ همه این کارها را کردیم اما تکلیف بوده است که کردیم. رسیدیم به مقصدْ الحمد للَّه، نرسیدیم به مقصدْ تکلیفمان را ادا کردیم. هیچ باکی از این مطلب نداریم و ان شاء اللَّه می رسیم.» (صحیفه امام، ج 5، ص: 25)
و در جای دیگری می فرمایند: «اگر ما به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین فرموده است عمل بکنیم، باکی از این نداریم که شکست بخوریم، چه از شرق و چه از غرب و چه از داخل چه از خارج و اگر به تکالیف خودمان عمل نکنیم، شکست خورده هستیم؛ خودمان، خودمان را شکست دادیم.» (صحیفه امام، ج 15، ص: 70)
« هر چه روز عاشورا سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- به شهادت نزدیکتر می شد، افروخته تر می شد. جوانان او مسابقه می کردند برای اینکه شهید بشوند. همه هم می دانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه می کردند آنها؛ برای اینکه آنها می فهمیدند کجا می روند، آنها می فهمیدند برای چه آمده اند. آگاه بودند که ما آمده ایم ادای وظیفه خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم. اسلام از همه چیز عزیزتر است.» (صحیفه امام، ج 15، ص: 9)
10ـ پیوستگی تربیت یافتگان فرهنگ عاشورا با انقلاب اسلامی ایران
در تاریخ عاشورا می خوانیم: وقتی حضرت سیدالشهدا(ع) از مدینه به سوی کربلا می آمدند، کلمه استرجاع و آیه «اِنّا للهِ وَ اِنّٰا اِلَیْهِ راجِعُونَ» را تلاوت فرمودند. فرزندش علی اکبر(ع) عرض کرد: پدر! چرا این جمله را بر زبان جاری فرمودید؟ حضرت(ع) فرمودند: لحظه ای به خواب رفتم هاتفی ندا داد که این کاروان می رود و مرگ به سراغ آنان می آید. حضرت علی اکبر(ع) عرض کرد: پدر! مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمودند: چرا پدر. عرض کرد: پس ما از کشته شدن چه باک داریم؟
رشادتهای حضرت عباس بن علی بن ابیطالب(ع)، حضرت قاسم بن الحسن(ع)، عون بن علی بن ابیطالب(ع)، احمدبن الحسن بن امیرالمؤمنین(ع)، عبدالله بن مسلم بن عقیل، عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر بن ابیطالب(ع)، وهب بن وهب، عمروبن قرظة الانصاری، وهب بن عبدالله حباب الکلیمی، بکیر بن یزید الریاحی، نافع بن هلال بجلی، عبدالله بن جنادة بن لعب بن الحرث الانصاری، خلف بن مسلم بن عوسجه، حتی زنانی چون مادر «عبدالله بن عمیر» را می بینیم که با ایمان به الله و عشق به حسین(ع) برای حفظ مکتب چگونه مبارزه می کنند. و یا نوشته اند پس از کشته شدن «جنادۀ انصاری» فرزند یازده ساله اش «عمر» که به همراه پدر و مادرش به سرزمین کربلا وارد شده بود، به حضور امام رسید و اجازه نبرد با دشمن خواست. حسین بن علی(ع) درباره وی چنین فرمود:
«این نوجوان که پدرش در حملۀ اول کشته شده است، شاید بدون اطلاع مادرش تصمیم به نبرد گرفته است و مادرش به کشته شدن وی راضی نباشد. عمر، این نوجوان ایثارگر چون گفتار امام(ع) را شنید عرضه داشت: نه به خدا، مادر من است که دستور داده است جانم را فدای تو و خونم را نثار راهت کنم. امام چون این پاسخ را شنید اجازه داد. عمر حرکت نمود و در مقابل صفوف دشمن با شعوری خاص، این شعار حماسی را می خواند:
اَمیری حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَمیر سُرُورُ فُوادِ الْبَشیر النَّذیر
عَلِیٌّ وَ فاطِمةُ والِداهُ فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرِ
امیر من حسین است و چه نیکو امیری. سرور قلب پیامبر بشیر و نذیر، علی و فاطمه پدر و مادر اوست. آیا برای او همانندی می دانند؟
نوشته اند که این نوجوان شجاع و ایثارگر پس از درگیری با دشمن کشته شد، دشمن سر او را از پیکرش جدا کرد و به سوی خیمه ها انداخت. مادر او سر بریده نوجوانش را برداشت و پس از آنکه خاک و خونش را پاک نمود، به سوی یکی از لشگریان دشمن که در نزدیکی او بود انداخت و او را به هلاکت رسانید. آنگاه به سوی خیمه بازگشت و چوبی به دست گرفت و در حالی که این دو بیت را می خواند به سوی دشمن حمله کرد
اِنّی عَجُوزٌ فِی النِساءِ ضَعیفَةٌ خاوِیَةٌ بالیةٌ نَحیفَةٌ
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفَةٍ دُونَ بَنی فاطِمَةَ الشَّریفَةِ
من در میان زنها زنی ضعیفم؛ زنی پیر و فرتوت و لاغر. بر شما ضربه محکمی وارد خواهم ساخت در دفاع و حمایت از فرزندان فاطمه عزیز.
پس از آن دو نفر را مضروب ساخت و به دستور امام(ع) به سوی خیمه ها بازگشت[36]. لذا حسین بن علی(ع) درباره این اصحاب و یاران و اهل بیت خویش می فرمایند: «من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیق تر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد»[37].
با مروری به تاریخ انقلاب اسلامی از خرداد سال 42 تا 22 بهمن 57 بویژه هشت سال دفاع مقدس فرهنگ عاشورا آشکار می گردد و تاریخ تکرار می شود. این پیوستگیها در وصیت نامه های رزمندگان، در پیشانی بندها و نوشته ها بر پشت و سینه و بازو، در شعارها و سرودهای جبهه، در نام و رمز عملیات، در حال و هوای شب عملیات، عملکرد خانواده شهدا، تابلوهای نوشته، مزار نوشته ها، مجالس سوگواری شهدا و سرودهای دوران هشت سال دفاع مقدس به روشنی و با صمیمیتی آشکار به چشم می خورد.
شب عملیات، فرمانده فریاد زد: عزیزان! ما یک بار حسین را در کربلا تنها گذاشتیم و چهارده قرن تحقیر و تازیانه و توهین و شکنجه چشیدیم. هرگز مبادا این بار حسین(ع) را تنها بگذاریم. به خاطر دارم در یکی از عملیات ها وقتی از ورود جوانی که در عملیات قبل دست راستش قطع شده بود و با دست مصنوعی می خواست سوار قایق شود جلوگیری کردم، برگشت و به من گفت مگر قمر بنی هاشم حضرت عباس(ع) با یک دست از امام حسین(ع) دفاع نکرد؟ چرا نمی گذاری بروم و از رهبرم دفاع کنم؟ و یا به یاد دارم در یکی از اعزامها از رفتن جوانی که یکی از برادرانش شهید و برادر دیگرش مجروح و در بیمارستان بستری بود و تنها فرزند ذکور خانواده بود جلوگیری می شد، مادرش جلو آمد و گفت: فرزند از آنِ من است و من او را بزرگ کرده ام و خودم گفته ام که باید بروی و از اسلام دفاع کنی. و یا مادری که در تشییع جنازه دو فرزندش می گوید، ای کاش به اندازه تمام رگهای بدنم فرزند داشتم و در راه دفاع از این انقلاب فدا می کردم. و یا آن نوجوان سیزده ساله ای که وقتی هجوم سراسری دشمن را مشاهده می کند، با بستن نارنجک به خویش به زیر تانک خصم می رود. و همه شعارشان این است که ما همه باید فدای اسلام شویم. و لذا امام راحل می فرمایند:
«این جانب هر وقت با این عزیزان معظم برخورد می کنم یا وصیتنامه انسان ساز شهیدی را می بینم احساس حقارت و زبونی می کنم. اینان سند ایمان و تعهدشان را به اسلام در دست دارند، و قبور شهدا و اجساد و ابدان معلولان، زبان گویایی است که به عظمت روح جاوید آنان شهادت می دهد، و شکایتی اگر دارند از آن است که به فیض شهادت نرسیده اند و یا در حالی که به ثواب شهادت رسیده اند، می نالند که چرا نمی توانند برای دفاع به جبهه ها برگردند، و فریاد «جنگ جنگ تا پیروزی» را سر می دهند.». (صحیفه امام، ج 16، ص: 27)
منبع: ابعاد گوناگون حضور فرهنگ عاشورا در شخصیت امام خمینی، ص 37-59
[1]. آل عمران / 164. [2][2]. آل عمران / 164. [3]. جمعه / 2. [4]. حدید / 25. [5]. طلاق / 11. [6]. اعراف / 156. [7]. انفال / 24. [8]. نهجالبلاغه، خطبه اول. [9]. نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه 95، ص 284. [10]. مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188. [11]. لهوف، ص 53، مثیر الاحزان، ص 21، سخنان امام حسین(ع)، ص 64. [12]. لهوف، ص 26. [13]. کامل ابن اثیر، ج 3، ص 76. [14]. تاریخ طبری، ج 7، ص 276. [15]. لهوف، ص 65. [16]. ارشاد مفید، ص 223. [17]. فصّلت / 30. [18]. بررسی تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج1، ص 310. [19]. همان، ج 1، ص151. [20]. تاریخ طبری، ج 7، ص 216، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 263. [21]. لهوف، ص 20. [22]. کامل ابن اثیر، ج 3، ص 280. [23]. کامل ابن اثیر، ج 3، ص 276. [24]. قطب راوندی: حوائج، ص 16 و بحرانی: مدینة المعاجز، ص 244. [25]. ارشاد مفید، ص 223. [26]. لهوف، ص 23. [27]. ارشاد مفید، ص 219. [28]. مقتل خوارزمی، ج 1، ص 226. [29]. کامل الزیارات، ص 37. [30]. شیخ صدوق: معانی الاخبار، به نقل از بلاغة الحسین، ص 190. [31]. تاریخ طبری، ج 7، ص 358. [32]. مقتل مقرّم، ص 344. [33]. الاشراف، ج 3، ص 171. [34]. ارشاد مفید، ص 223، و ابن عساکر، ص 211. [35]. مقتل خوارزمی، ج 1، ص 225. [36]. بحارالانوار، ج 45، ص 27، مناقب، ج 3، ص 219. [37]. لهوف، ص 79 و مقتل خوارزمی، ج 1، ص 246.
.
انتهای پیام /*