حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی از جمله یکی از باسابقه ترین یاران امام و نهضت اسلامی ایران به شمار می آمد. فعالیت های سیاسی _ مبارزاتی وی از سال سی و دو و پس از آشنایی با آیات کاشانی، طالقانی و شهید نواب صفوی شروع شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال پنجاه و هفت ادامه داشت. او در طول دوران مبارزه با رژیم سفاک پهلوی بارها دستگیر، زندان و تبعید شد که آخرین تبعید وی به انارک یزد و به مدت سه سال در معیت آیات پسندیده و مکارم شیرازی بود که با آغاز انقلاب اسلامی خاتمه یافت.
مرحوم خسروشاهی پس از پیروزی انقلاب به مدت دو سال نماینده حضرت امام (س) در وزارت ارشاد اسلامی بود و پس از آن عهده دار سفارت ایران در واتیکان به مدت پنج سال گردید که تاسیس مرکز فرهنگی اسلامی اروپا در رم و تاسیس ماهنامه انگلیسی زبان انکوائری و هفته نامه عربی زبان العالم در لندن از آثار این دوران از حیات وی به حساب می آید.
او در دوران اقامت خود در قاهره نیز ضمن فعالیت های پژوهشی و مطالعاتی، بیش از پنجاه جلد کتاب و نشریه درباره ایران، تشیع و اهل بیت در مصر منتشر نمود که او را به یکی از منادیان وحدت و تقریب مذاهب اسلامی بدل ساخت. آن مرحوم نیز در سالهای پایانی اوائل دهه هشتاد نیز به مدت سه سال رئیس نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در مصر (قاهره) بود و پس از آن نیز به عنوان مشاور وزیر امور خارجه در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی به تحقیق و پژوهش مبادرت نمود. شایان ذکر است از آن مرحوم در حوزه فرهنگ و معارف دینی بیش از هشتاد اثر برجسته بر جای مانده است.
مرحوم استاد خسروشاهی بعد از هشتاد و یک سال عمر پربار؛ مجاهدت های فراوان علمی در کشورهای اروپایی و اسلامی و دوران پرافتخار مبارزه با ستمشاهی، به دلیل ابتلا به ویروس کرونا و کهولت سن، در روز هشتم اسفند نود و هشت درگذشت. به همین مناسبت دو خاطره خواندنی از وی درباره امام راحل (س) را که یک سال پیش در جریان برگزاری همایش نقد و واکاوی آثار مرتبط با زندگینامه امام خمینی ثبت گردیده است در ادامه خواهد آمد.
نظر امام (س) درباره ترور همسر و فرزندان شاه مخلوع
من در سالهای نخست انقلاب به دلیل فعالیتی که در مصر و سایر بلاد عربی داشتم، شناختهتر بودم. لذا قبل از سفری که برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلامی به الجزایر داشتم، برای همراهی با چند تن از دوستان به ایتالیا رفته بودم، یکی از بچههای جهادی که اسم مستعارش «ابوعلاء» بود، پیش من آمد و فتوا خواست تا «فرح پهلوی» را ترور کند و گفت که فرح و اولادش شبهای جمعه به سر قبر شاه در مسجد رفاعی مصر میروند و چون پلیس جلوی درب ایستاده ما نمیتوانیم داخل شویم، اما میتوانیم هنگام عبور از آنجا نارنجکی به داخل مسجد بیندازیم که به موجبش هم فرح و هم اولادش کشته شوند. وقتی گفتم که اهل دادن فتوا نیستم، از من خواست از آقای خلخالی یک فتوا بگیرم، در آنجا گفتم متاسفانه من اصلا آقای خلخالی را قبول ندارم ولی اگر ایران رفتم از خود امام می پرسم و به شما خبر میدم.
این ماجرا گذشت تا اینکه من وقتی برای مرخصی به ایران آمده بودم، خدمت امام رسیدم و این موضوع را از ایشان سوال کردم، امام فرمودند، «برای چه میخواهند این کار را کنند؟» گفتم میگویند او تحریک کننده رژیم در زمان شاه بوده، امام گفتند «نه، آن زن چه اختیاری داشته؟!» و بعد هم اضافه فرمودند، «اگر شما آن زن را مفسده میدانید، تقصیر بچهها چیست؟» ایشان صریحاً نهی کردند و گفتند، «این کار را نکنید». من وقتی به ایتالیا برگشتم در تلفنی رمزی به دکتر ابوعلاء گفتم که این کار صحیح نیست. روزگاری گذشت تا اینکه آقای دعایی به ایتالیا آمده بود تا در یکی از مجالس بین المللی شرکت کند و شبی را مهمان ما بود، زمانی که من این ماجرا را برای ایشان نقل کردم، ایشان گفت این موضوع را جایی نقل نکنید، چرا که به صلاح و مصلحت نیست. به ایشان گفتم از آنجا که زودتر از من به ایران میرود، اگر شکی دارد خودش از بیت امام سوال کند و اگر شکی هم ندارد که نقل آن اشکالی ندارد.
مصلحت گرایی سیاسی نداریم
بعد از مدتی که من دوباره به ایران برگشتم و به خدمت امام رسیدم تا گزارشی کوتاه از حوزهها به ایشان ارائه دهم، اشارهای هم به فعالیتهای جمعی و فرهنگی خودمان در لندن کردم که آن زمان سه مجله منتشر میکردیم. در آن جلسه آیتالله شبیری زنجانی نیز به همراه پسرشان آمده بودند و جلسهای مشترک بود. به امام عرض کردم که حضرتعالی در پاسخ سوال من فرمودید که «این کار را نکنند، این زن و بچهها چه تقصیری دارند.» امام فرمودند، «من این زن را هم نگفتم بلکه گفتم اگر او را مفسده میدانید بچه ها چه تقصیری دارند؟» من هم به ایشان گفتم که آقای دعایی گفته که این موضوع را جایی نقل نکنم، حالا حضرتعالی اجازه میدهید من جایی نقل کنم یا بنویسم؟ امام فرمودند، «هم نقل کنید و هم بنویسید، ما مصلحتگرایی سیاسی نداریم، حکم اسلام است».
نظر امام (س) درباره ترور بنی صدر
مسأله مشابه این موضوع هم درمورد بنیصدر بود که یکی از دوستان دانشجوی ما که آن زمان در ایتالیا بود و بعدها جزو کادر وزارت خارجه شد، میخواست به مقاومت ملحق شود و بنیصدر را ترور کند. من در پاسخ به او گفتم که از فتوا معذورم و قاضی هم نیستم و اصرار آیتالله قدوسی نیز درباره قضاوت در ایران را قبول نکردم، ولی از امام میپرسم و نظرشان را به شما اعلام میکنم. به ایران برگشتم و از امام پرسیدم. ایشان فرمودند چرا؟ مگر مانند آن خبیث «رجوی» که میگوید ما اسلامی را میخواهیم که در آن قطع ید سارق نباشد، منکر ضروریات دین شده است؟ مثلاً در رابطه با حجاب؟ من گفتم نه اتفاقاً ایشان در ضرورت حجاب رسالهای نوشته و در آثار دیگرش هم چیزی که منکر ضروریات دین باشد، ندیدم.
با منکر ولایت فقیه چه کنیم؟
امام گفتند، «پس برای چه میخواهند این کار را کنند؟» گفتم بنی صدر مقالاتی در نشریه خود که همان «انقلاب اسلامی در هجرت» است، مینویسد و در آن راجع به ولایت فقیه عبارتی به کار می برد که شرمم میآید بازگو کنم. امام فرمودند، «اینکه منکر ولایت فقیه است چه اشکالی دارد؟ مگر می توان هرکس را که منکر ولایت فقیه شد ترور کرد؟ نه شما نهیاش کنید». بعد خود امام افزودند که «مسأله ولایتفقیه را با این وسعتی که ما مطرح میکنیم، علمای قدیم قبول نداشتند و علمای معاصر هم که خود شما می دانید در قم و نجف و مشهد و تهران»، به هر حال من عین این نظر را برای آن فردی که میخواست به مقاومت بپیوندد نقل کردم، ولی بعدها که این موضوع را در جایی نقل کردم، بنیصدر شنیده بود و به همین خاطر در مصاحبه ای گفت که من تروریستم و دلیلش هم این است که میخواستم از امام دستور ترورش را بگیرم، در صورتی که مانند سایر تحلیلهایش، نفهمیده که من میخواستم جلوی ترور او را بگیرم.
.
انتهای پیام /*