پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت۶/ در بزرگداشت روزهایی بسر می بریم که دومین جنگ طولانی قرن، پس از جنگ ویتنام، در ۳۱ شهریور در طول نوارمرزی از آبادان تا قصرشیرین به سرکردگی غرب بر انقلاب اسلامی نوپا تحمیل شد. حاکمیت بر اروندرود و سه جزیره ایرانی ابوموسی و تنب های بزرگ و کوچک، جداسازی استان خوزستان و الحاق آن به عراق و یا استقلال آن به نام عربستان و تضعیف جمهوری اسلامی تا مرز سقوط، برنامه اصلی صدام برای شروع جنگ بود. در ابتدا عراق یک استراتژی جنگ سریعِ سه روزه را طراحی و با انتخاب مناطق جغرافیایی هجوم خود را آغاز کرد و به دلیل عدم آمادگی نیروهای ایرانی به راحتی وارد خاک جمهوری اسلامی شد و به تصرف بسیاری از شهرهای مرزی و سرانجام خرمشهر پرداخت و پس از شروع مقاومت نیروهای مردمی، بسیج، ارتش و سپاه زمین گیر شده و در مناطق اشغال شده، اقدام به پدافند کرد و به ایران پیشنهاد آتش بس و مذاکره داد... در این مصاحبه بدنبال تشریح علل و اتفاقات مقاطع مختلف جنگ نیستیم و تنها بخاطر فرماندهی امام خمینی درهمه مقاطع برجنگ، که همراه با دستورات، سخنرانیها، پیامها و نصایح مختلف بود، موضوعاتی را در سالگرد شروع جنگ تحمیلی، با تفأل به صحیفه نورانی اش- صحیفه امام- انتخاب و در قالب گفتگویی صمیمی(خیالی) بی واسطه با شما عزیزان در میان می گذاریم تا بار دیگر از زلال اندیشه او سیراب شویم. بازخوانی سخنان مردی از تبار پاکان و اسوه حسنه ای از جمع پارسایان و فرزانه ای از مشرق اشراق و عارفی عالم و سالکی مقاوم می تواند بسیاری از شبهات درباره جنگ را از میان بردارد. هرچندکه قبل از هجرت جاودانه و سفرالی الله همه سنگ ها را از سر راه فرزندان انقلابی اش برداشت و همه گره های کوری را که می توانست در نبودش مشکلات و تنگناهایی برای مریدان و عاشقانش به همراه داشته باشد را با دست با کرامت و با ژرف نگری بی مانندش باز کرد و راه پر سنگلاخ اداره کشوری انقلابی و درگیر با استکبار و استعمار را هموار ساخته و تحویل فرزندانش داد و آنها را تا رسیدن به قله های عزت و شرف همراهی کرد. تا جایی که علاقمندان به خط نورانی اش لحظه ای در کشاکش مبارزه با اختلاف افکنی قدرت های استکباری و فشارهای کمرشکن جنگ روانی احساس تنهایی نکرده و نکنند. اولین انتخاب نگارنده از کلام امام در باره جنگ آن است که فرمود: این جنگ، جنگ با اسلام است به هواداری کفر و یک همچو جنگی بر خلاف رضای خداست و خدای تبارک و تعالی نخواهد بخشید بر آن کسانی که قیام کنند بر ضد اسلام... (صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۲۴)
ریشه های وقوع جنگ
امریکا از جهالت و غرور و بلند پروازی صدام استفاده کرد و او را به هجوم به ایران واداشت. و به منطق امریکا شکست عراق و ایران و از پا درآمدن هر دو یا ایران، در هر صورت به نفع اوست. (ج۱۷،ص۳۲۴) دشمنان ما خیلی کارها علیه ما کردند، اختلافات داخلی را بهوجود آوردند فایده نکرده، جنگ را بر ما تحمیل کردند و باز هم ما را رها نمیکنند. (ج۱۷،ص۴۵۳) صدام که قابل آدم نیست، این تو دهنی به امریکاست که قلاده را از سراین برداشت و اغوا کرد این بدبخت را و او را به این حال رساند. (ج۱۸،ص۳۱) همۀ فسادهای دنیا زیر سر این قدرتهای بزرگ است والاّ این کوچک ها اهمیتی ندارند.(ج۱۸،ص۲۳۸) صدام گمان می کرد که با یک مملکت آشفته که منزوی شده است و همۀ دولتها پشت به او کرده اند یا او را در فشار اقتصادی گذاشته اند طرف شده است و ما نه قوای نظامی داریم و نه انتظامی داریم و نه سازو برگ جهاد و جنگ. او همچو گمان کرد و گمان میکرد تا چند ساعت تهران را هم فتح خواهد کرد. او غافل از خدا بود.(ج۱۳،ص۲۷۶)
راه مقابله با دشمن
ما اسلحه مان ایمان است، سلاحمان اسلام است. ما با آن سلاح ایمان و اسلام پیش می بریم و خواهیم پیش برد و همۀ اینها را سرکوب خواهیم کرد، چنانچه تا کنون ما با همان اسلحه ابرقدرتها را از بین برده ایم و دستشان را از این مملکت قطع کرده ایم. حالا آنها می خواهند باز با اینطور مسائل، باز یک دست درازی به کشور اسلامی بکنند. ما مکلّفیم که جلوی آنها را بگیریم. چه پیروز بشویم و چه نشویم، دفاع باید بکنیم. باید حتماً دفاع بکنیم و همۀ ملت در وقتی که اجازه داده شد، همه باید بروند و دفاع بکنند. انشاءاللّه، امیدوارم که به آنجاها نرسد و مسائل آنقدر ریشه دار نباشد و اینها بفهمند که با چه مملکتی و با چه ملتی طرف هستند و دست از شیطنت و فضولی های خود بردارند.(ج۱۳،ص۲۵۰-۲۵۲) بسیج و نیروهای مردمی و همۀ اقشار دلاور کشورمان در آمادگی کامل به سر میبرند و همه اهل جنگ و هنرآفرینان مدرسۀ عشق و شهادتند و به خوبی از پس توطئه های استکبار و ایادی جاسوس و منافق آنان برآمده اند و می روند که به یاری خداوند بزرگ آخرین معابر پیروزی را باز کنند و علاوه بر حضور برتر خود در خلیج فارس و جزایر و سواحل و مناطق غرب و جنوب، هم اکنون نیز به سازماندهی و بسیج و تشکل مردم ستمدیدۀ عراق پرداخته اند که این از مهمترین خواسته ها و هدف های ما بوده است.(ج۲۰،ص۳۳۱)
نقش زنان
مقاومت و فداکاری این زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آنقدر اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز بلکه شرمسار است. این جانب در طول این جنگ صحنه هایی از مادران و خواهران و همسران عزیز از دست داده دیده ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد. و آنچه برای من یک خاطرۀ فراموش نشدنی است ـبااینکه تمام صحنه ها چنین است ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود. آن دختر شجاع با روحی بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت: «حال که نتوانستم به جبهه بروم، بگذار با این ازدواج دیْن خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم.» عظمت روحانی این صحنه و ارزش انسانی و نغمه های الهی آنان را نویسندگان، شاعران، گویندگان، نقاشان، هنرپیشگان، عارفان، فیلسوفان، فقیهان و هر کس را که شماها فرض کنید، نمی توانند بیان و یا ترسیم کنند. و فداکاری و خداجویی و معنویت این دختر بزرگ را هیچ کس نمی تواند با معیارهای رایج ارزیابی کند.(ج۱۶،ص۱۹۴)
جنگ یا صلح؟!
ما همیشه صلح طلب هستیم، لکن نه صلحی که جانی را سرجنایت خودش باقی بگذاریم. همچو صلحی صلح نیست. ما صلحی میکنیم که با قدرت و قوّت، دفاع از کشور خودمان، دفاع از اسلام بکنیم.(ج۱۶،ص۴۸۳). حرف ما این است که متجاوز باید غرامت ما را بدهد و اشخاص باصلاحیت بیایند و متجاوز را تشخیص داده و مجازات کنند.... ما حاضریم صلح کنیم، ولی نمی شود متجاوز را مجازات نکرد و غرامت تجاوز را نگرفت؛ اسلام هم چنین اجازهای را نمیدهد.(ج۱۶،ص۴۸۹-۴۹۰) ما انتظار داریم تا هیأتی به تجاوزات و جنایات رسیدگی کامل نماید و ظالم و متجاوز را معرفی نموده و با آن، طوری عمل کنند تا عبرتی برای متجاوزان به حقوق بشر گردد؛ و با این شیوه نیز می توان صلح و آرامش را به جهان برگرداند... ؟ غمض عین از جنایتکاران و نادیدهگرفتن جنایات ستمگران، راه را برای ظالمان باز و دنیا را به هلاکت خواهد کشاند.(ج۱۴،ص۲۵۲) صدام مدعی است که من صلح طلبم و زمین از ما، سرتاسر کشور در طرف جنوب و غرب را غصب کرده و می گوید من صلح طلبم... آمریکا هم میگوید من صلح طلبم. همۀ ابرقدرتها می گویند ما می خواهیم صلح در عالم باشد، لکن تمام جنگهای عالم زیر سر آنهاست. صدام صلح طلب است، لکن تجاوز کرده است به یک کشور اسلامی. شما همه ببینید که با یک کشور اسلامی چه کرده است این نانجیب.(ج۱۶،ص۳۹) من گاهی یاد آن شاعر می افتم که قصه ای دارد. قصۀ صدام، به یاد آن شاعر انسان را می اندازد. نقل شده است که کسی به یک شاعری گفت که اشعر شعرای عرب کی است؟ گفت بیا برویم من نشانت بدهم. رفت همراهش در یک خانه ای، دید که یک پیرمرد بسیار کثیفی نشسته و پستان یک بزی را به دهنش گرفته است و میمکد. آن شخص شاعر گفت که این شخص که میبینی پدر من است. و اینکه پستان را در دهن گرفته است برای اینکه این قدر بخیل است که نمی خواهد یک قطرۀ شیر به کاسه مالیده بشود.... (ج۱۸،ص۱۲۲-۱۲۳) شما گمان می کنید که اگر ما با صدام صلح کنیم به این صلح ادامه میدهد؟ یا خیر، می خواهد تجهیز کند خودش را و تقویت کند و دوباره حمله کند. این آدمی است که از اول تا حالا به شهرهای بیچاره عرب نشین، کردنشین، فارس نشین با موشکها حمله کرده.(ج۱۸،ص۳۲۲)
قبول قطعنامه
در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسألۀ بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوۀ دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم؛ ولی به واسطۀ حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم. و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همۀ ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم. ... خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافلۀ نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند! خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم. (ج۲۱،ص۹۳)
توصیه جاودانه
من در میان شما باشم و یا نباشم به همۀ شما وصیت و سفارش میکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمرۀ خود به فراموشی سپرده شوند.(ج۲۱،ص۹۳)
.
انتهای پیام /*