«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ، شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدًی لِلنَّاسِ، وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَ الْفُرْقَانِ»

« و سپاس خدایی را است که که از راه های احسان خویش یکی را ماه خود، ماه رمضان، ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاکیزگی، ماه زدوده شدن، و ماه قیام قرار داد. ماه قیامی که در آن قرآن نازل شده است که هدایت برای مردم و دارای نشانه های روشن از هدایت و شناخت حق از باطل است.»

بحث در قسمت قبلی حمد و ثنای خداوند تبارک و تعالی بود و اینکه راههای رسیدن به رضوان خودش را و حمد و ثنای خودش را برای ما قرار داده است. در این بخش از دعا باز شکر است در مقابل یک نعمت. گفتیم حمدها مطلق نیست و مقید است.

حمد خدایی راست که از این سبل، سبلی که راه احسانش هست، از راه احسان خودش، یکی از راه های احسان حق تعالی به ما و یکی از راه های رسیدن رضوان خداوند به ما آن است که رمضان را برای ما قرار داده است. «شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ»، در قسمت اول می فرماید: «شهره»، که در این کلمه، حرف «ه» به خداوند برمی گردد. یعنی حمد خدایی راست که از این راه ها، یکی را که ماه خودش، ماه رمضان است، قرار داد پس ماه رمضان ماه خداست و شهر رمضان، که بعد از آن آمده در حقیقت بدل از «شهره» است و این تصریح است بر اینکه مراد از شهر خدا، ماه رمضان است. اینکه ماه خداست، یا برای تعظیم است، یعنی عظمت این ماه را بیان می کند مثل بیت الله که تعظیم می شود یا به خاطر این است که عملی که در این ماه بر افراد واجب شده روزه است، و در حدیث قدسی آمده است: «الصوم لی»[1]، روزه برای من است. و ماهی که برای روزه است ماه خداست. یا همان که پیشتر اشاره کردیم که مراد از رمضان، چنانکه در روایت بود یکی از اسماء خداوند است، لذا شهر رمضان، شهر خداست. به خاطر اینکه رمضان اسم خداست. هر چه هست به هر حال این ماه، ماه خداست. این ماه خدا، ماه رمضان است که در مورد آن پیشتر از این بحث شد.

بعد می فرماید: «شهر الصیام». این ماه را تعریف کرده به «ماه صیام». این عطف بیان است به عنوان مدح. مثل اینکه می گوید: « جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ »[2]، خداوند کعبه را خانه حرام قرار داد. اینجا برای توضیح نیست. چرا که کعبه معلوم است چیست، «بیت الله الحرام» که راجع به کعبه گفته شده این تعریف و مدحی از کعبه است. اینجا هم وقتی «شهر رمضان» با این عناوین که پس از آن می آید: ماه روزه، ماه اسلام، ماه پاکیزگی و ... اینها مدحی از رمضان است. یعنی این ماه را مدح و تعریف می کند. اولین مدحی که از ماه کرده، ماه روزه است. معلوم است روزه خودش از یک جایگاه ویژه و والایی برخوردار است. خود روزه اهمیت دارد، چون روزه برای خداست و از خداست، و روزه ماه رمضان، روزه اختصاصی به مسلمانهاست. در بین امت های گذشته روزه ماه رمضان نبوده است و این روزه به مسلمین اختصاص دارد. لذا در «شهرالاسلام» هم این نکته را می توان گفت که این ماه اختصاص به مسلمانان دارد، و اینجا هم می توان گفت که این ماه را بین تمام ماه های دیگر برای روزه قرار داد. خود روزه همانطور که گفتیم برای خداست.

 صوم، در لغت به معنای امساک از هر چیز، یعنی نگه داشتن، معنای ظاهری آن در اسلام، نگه داشتن  از یک سری چیزها در ماه رمضان است و این امساک ظاهری، باطنی هم دارد. هر نوع امساکی در لغت صوم است ولی در اصطلاح، امساک مخصوص مراد است. مثلاً امساک در سخن گفتن هم در لغت صوم گفته می شود. ولی در اصطلاح اسلامی صوم(روزه) مورد قبول نیست، بلکه صوم مورد قبول همین صومی است که به صورت خاص مشخص شده است. «شهرالصیام» ماه روزه است. ماه امساک برای خداست، چون او گفته است «الصوم لی»، ماه امساک برای خداست، ماه احترام به فرمان خداست.

در قسمت بعدی می فرماید «شهرالاسلام»، یعنی این ماه، ماه اسلام است. اسلام دو معنا دارد، یک معنای عام و یک معنای خاص. معنای عامش همان تسلیم است، اگر به معنای عام بگیریم یعنی این ماه، ماه تسلیم در برابر خداست، « الاسلام هو التسلیم »[3]، اسلام همان تسلیم است. و اگر به معنای خاص بگیریم که به نظر می رسد بیشتر دومی در اینجا مراد است، همان دین اسلام، دین پیغمبر اسلام است.

و وقتی می گوید شهر الاسلام، یعنی شهری که اختصاص به امت اسلامی پیدا کرده، شهری که در امت های گذشته نبوده است. همانطور که گفتیم، روزه امت ها در ماه رمضان نبوده است و این مخصوص امت اسلامی است. در روایتی حفص‌بن غیاث نخعی  می گوید: « سمعت اباعبدالله(ع) یقول: ان شهر رمضان لم یفرض الله صیامه علی احد من الامم، قبلنا، فقلت له فقول الله عزّ و جلّ یا ایها الذین ءامنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم. قال: انما فرض الله الصیام شهر رمضان علی الانبیاء دون الامم. ففضّل به هذه الامه و جعل صیامه فرضاً علی رسول‌الله و علی امته »[4].

از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمودند: ماه رمضان، خداوند روزه اش را بر هیچ یک از امت های قبل از ما واجب نکرده بود، (روزه در بین امت های گذشته سابقه دارد اما روزه ماه رمضان سابقه ندارد). گفتم یابن رسول الله پس این آیه چه می گوید: ای کسانی که ایمان آوردید بر شما روزه نوشته شده همانطور که بر گذشتگان شما نوشته شد؟ (شما می فرمایید روزه ماه رمضان بر هیچ امتی از امت های گذشته واجب نشده است.) حضرت فرمودند: خداوند روزه ماه رمضان را بر انبیاء گذشته واجب کرد نه امت های گذشته. و خدا این امت را به روزه ماه رمضان فضیلت داده و روزه رمضان را بر پیغمبر و بر امت او واجب کرد. برای دیگران روزه های دیگری واجب بود. چنانکه الآن یهودی ها و مسیحی ها هم در دینشان روزه دارند ولی ایام روزه شان مطابق با ماه رمضان نیست.

روایتی را عامه(اهل سنت)، نقل کرده اند که پیغمبر فرمودند: « رمضان شهر امتی »، ماه رمضان اختصاص به امت اسلام دارد، به گذشتگان از امت اسلام، به امم دیگر روزه ماه رمضان واجب نشده بود. شخصی سؤال کرد یا رسول الله پس آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ چیست؟ حضرت فرمودند مراد از آن، از مطلق صوم است نه وقت صوم[5]، یعنی اینکه بر شما روزه واجب کردیم، همان طوریکه بر آنها روزه را واجب کردیم، نه اینکه زمان روزه هر دوی ما یکی است. این روایت هم تأکید می کند که روزه بر مسلمانها در ماه رمضان واجب شده است میان اهل سنت و شیعه از مسلمات است که این روزه برای مسلمان هاست. پس خداوند ماه رمضان را که ماه خودش هست، شهر اسلام یعنی شهر مسلمان ها شمرده. یعنی یک تفضل و عنایتی به مسلمین کرده که ماه رمضان را برای آنها قرار داده. و این مخصوص مسلمان هاست لذا امتهای دیگر شهر رمضان ندارند.

در ادامه می فرماید: «و شَهرَ الَّطهُور»، الَّطهُور به فتح و همچنین به ضمّ (طَهور، طُهور) مصدر است یا اسم مصدر. مصدر به معنای پاکیزه شدن، همان طهارت یعنی پاکیزه کردن. و اسم هم باشد یعنی پاکیزگی و طهارت.

پس طهور همان معنای طهارت را می دهد. شهر طهور، یعنی شهر پاک شدن از آلودگی ها و نجاسات. که در این باب، خداوند، در سوره بقره، آیه 183، هم به این مسأله اشاره دارد و می فرماید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ ». وقتی که اهل تقوا شدند، تقوا پاکیزگی است. تقوا دور کردن آلودگی ها از انسان است. این شهر، شهر پاکیزگی است. روزه انسان را پاک می کند، روزه آلودگی ها را از بین می برد، روزه موجب می شود که بنده به خدا نزدیک شود، چون وقتی چیزی مال خدا بود، مصداق «الصوم لی» می شود، و خدا جزایش بود، این طهارت می آورد.

 روزه خصوصیتی دارد که حتی از نماز و زکات و حج و خمس در این خصوصیت برتری دارد، می توان گفت در روزه ریا تقریباً ممکن نیست. در نماز ریا ممکن است، ولی در روزه ممکن نیست. شما می توانید نماز بخوانید برای غیر خدا، و فقط برای خوب جلوه کردن نزد دیگران و یا در جزئی از نماز ریا کنید مثلاً در اذکار رکوع. اما در روزه امکان ریا موجود نیست، از نظر فقهی، اگر شما در روزه نیت برای خدا نکنید، روزه نگرفته اید، چون روزه به نیت است. نماز عملی است که انجام می شود ولی روزه انجام ندادن است، ترک است. هر ترکی که صوم نیست. اگر با نیت خاص ترک کند و نخورد آن را روزه می گویند، لذا اگر کسی در روزی از روزهای ماه رمضان غافل بود و بدون نیت روزه از طلوع آفتاب تا غروب هیچ یک از مبطلات روزه را انجام نداد آن روز را روزه نبوده و قضای آن روز واجب است. هر چند کفاره ندارد. چون کفاره مربوط به افطار است. اگر در لحظه ای بین لحظات روزه کسی قصد امساکش را لغو کند، روزه اش باطل می شود. کفاره ندارد، ولی قضا دارد. چون افطار نکرده کفاره ندارد. پس می بینید که با ریا اصلاً روزه تحقق پیدا نمی کند، ظاهرش هم تحقق پیدا نمی کند. چون ظاهر آن نیز غیر از ترک با نیت نیست. علاوه بر این می تواند چیزی بخورد و بگوید فراموش کرده بودم. پس بنابراین برای روزه بودن باید اول نیت برای خدا را داشته باشد، اگر این طور نباشد، روزه هم ندارد. وقتی که چنین عملی برای خدا انجام شد، پاکیزگی می آورد. عمل برای خدا پاکیزگی می آورد. کلمه طیبه است، بنابراین اگر کسی روزه گرفت پاکیزه می شود. ممکن است با آلودگی هایی در همین روزه و یا بعد از آن مانع از اثر روزه بشود، این بحث دیگری است ولی اصل روزه پاکیزگی را می آورد. آن وقت این ماه که ماه روزه است، ماه پاکیزگی است، شهر طهور است، شهر پاک شدن است، شهر پاکیزگی است.

 

 

[1] کافی، جلد 4، صفحه 63

[2] مائده، آیه 97

[3] اصول کافی، جلد 2، صفحه 45

[4] من لا یحضره الفقیه، جلد 2، صفحه 100

[5] ریاض السالکین، جلد 6، صفحه 21؛ کنز العمال، جلد 12، صفحه 310

 

. انتهای پیام /*