امام به ذکر مصیبت فاطمه زهرا حساسیت خاصی داشتند و هنگامی که از حضرت زهرا(س) و سیدالشهدا(ع) نام برده می شد بیش از همه گریان می شدند.
امام در مدتی که در نجف اشرف بودند، به مناسبت رحلت حضرت زهرا(س) سه شب در منزلشان ذکر مصیبت داشتند.
شماها اشتباه مى کنید که مى گویید بچه ها بدى مى کنند
پایان عمر آن عارف بود، با خودش خلوت کرده بود؛ دید که توانسته تمام تعلقات خود را دور ریخته تا بسوی معبودش سفر کند.یعنی دیگر به هیچی دلبستگی نداشت ؛ الّا به یک چیز؛ که مانع پیوستنش به معبودش می شد، و آن بچه کوچکی بودکه بسیار به آن علاقه داشت و آن علاقه نمی گذاشت تمام وجودش خالی شود...
آقای وحید وقتی صحبت های ما را شنیدند، فرمودند ما عالم مجاهدی که شهید شده باشد، زیاد داشته ایم اما این آیتِ حق هوای نفس ندارد.
روزی یکی از دوستان که در اثر برخورد ناخوشایند فردی تازه وارد در مسیر ناراحت شده و برگشته بود.
امام معمولاً در مجالس سکوت اختیار می کردند، مگر موقعی که کسی از ایشان چیزی می پرسید.
با اینکه ایشان رهبر یک حکومت بودند و یک شخصیت سیاسی و جهانی داشتند اما حاضر نبودند حتی کوچکترین قدمی در جهت بسط زندگی شخصیشان بردارند.
نامه را مطالعه کردند و به من برگرداندند و فرمودند نامه را برگردان و بگو غلط املایی دارد رفع کنید تا امضا کنم.
به همراه مادر شهدا تصمیم گرفته ایم که اگر اجازه بفرمایید ما هم به جبهه برویم و لااقل یک سنگى به طرف دشمن کافر که حتى اجساد عزیزانمان را به ما نداده است پرتاب کنیم...
خدا را قادر نمی دانید؟ اگر خد را قادر بدانید، این چیزها پیش خدا مسأله ای نیست.
امام می خواستند مردم کاملاً بفهمند که ناقض چه کسی است.
من در عمرم مضطرب نشده ام و الان هم مضطرب نیستم.
یادم نمى آید که به اتاق امام وارد شده باشم و ایشان لبخند نزده باشند.
دست مرا گذاشتند توى دهانشان و گفتند: «من از دست تو بدم نمى آید، اما باید سر سفره اى که جمع نشسته اند دقت داشته باشیم.
«اگر خواستند ایراد بگیرند، بگو خمینی گفته باید مرتب به دانشگاه بروی.»
امام هیچ وقت حتی یک چک یا یک امانت را بدون دلیل برای یک روز پیش خودشان معطل نمی گذاشتند.
بعضی اوقاتغزل هایی که به نظرم زیبا بود برای امام می خواندم و می دیدم که ایشان با چه شوق و علاقه ای گوش می دهند و خوششان می آید.