جمعی از اساتید دانشگاه تهران در روز سیزدهم تیرماه سال 1358 با امام‌خمینی در قم دیدار کردند. امام ضمن بیاناتی درباره تفاوت دانشگاه اسلامی با دانشگاه غربی و لزوم بهره‌گیری معنوی و توحیدی از علوم و ساختن جامعه توحیدى از جهان مادى‏، به فلسفه ورود امثال خواجه نصیر طوسی و علامه مجلسی در دستگاه‌های قدرت اشاره کردند که این کار به قصد خدمت به اسلام و مهار قدرت‌ها بوده است و فرمودند:

«فرق بین دانشگاههاى غربى و دانشگاههاى اسلامى باید در آن طرحى باشد که اسلام براى دانشگاهها طرح مى‏کند. دانشگاههاى غربى- به هر مرتبه‏اى هم که برسند- طبیعت را ادراک مى‏کنند، طبیعت را مهار نمى‏کنند براى معنویت. اسلام به علوم طبیعى نظر استقلالى ندارد. تمام علوم طبیعى- به هر مرتبه‏اى که برسند- باز آن چیزى که اسلام مى‏خواهد نیست. اسلام طبیعت را مهار مى‏کند براى واقعیت؛ و همه را رو به وحدت و توحید مى‏برد. تمام علومى که شما اسم مى‏برید و از دانشگاههاى خارجى تعریف مى‏کنید- و تعریف هم دارد- اینها یک ورق از عالم است؛ آن هم یک ورق نازلتر از همه اوراق. عالَم، از مبدأ خیر مطلق تا منتها إلیه، یک موجودى است که حَظِ طبیعى‏اش یک موجود بسیار نازل است؛ و جمیع علوم طبیعى در قبال علوم الهى بسیار نازل است؛ چنانکه تمام موجودات طبیعى در مقابل موجودات الهى بسیار نازل هستند. فرق ما بین اسلام و سایر مکتبها- نه مکتبهاى توحیدى را عرض نمى‏کنم- بین مکتب توحیدى و سایر مکتبها، که بزرگترینش اسلام است، این است که اسلام در همین طبیعت یک معناى دیگرى مى‏خواهد، در همین طب یک معناى دیگرى مى‏خواهد، در همین هندسه یک معناى دیگرى را مى‏خواهد، در همین ستاره‏شناسى یک معناى دیگرى مى‏خواهد ....

کسى که مطالعه کند در قرآن شریف این معنا را، مى‏بیند که جمیع علوم طبیعى جنبه معنوى آن در قرآن مطرح است نه جنبه طبیعى آن. تمام تعقلاتى که در قرآن واقع شده‏ است و امر به تعقل، امر به اینکه محسوس را به عالم تعقل ببرید و عالم تعقل؛ عالمى است که اصالت دارد و این طبیعت، یک شبحى است از عالم؛ منتها ما تا در طبیعت هستیم، این شبح را، این حظ نازل را مى‏بینیم.

در حدیث است که إِنَّ اللَّهَ تَعَالى‏ مَا نَظَرَ إلَى الدُّنْیا- یا إلى الطبیعة- مُنذُ خَلَقَها نَظَرَ رَحمَةٍ؛ نه اینکه این جزء رحمت نیست لکن نظر به ماوراى این عالم است، به ماوراى این طبیعت است. اینهایى که ادعا مى‏کنند که ما عالم را شناختیم و اعیان عالم را شناختیم، اینها یک ورق نازل کوچکى از عالم را دیدند و اقناع شدند به همان. آنهایى که مى‏گویند که ما انسان را شناختیم، اینها یک شبحى از انسان- آن هم نه انسان، شبحى از حیوانیت انسان- را شناختند و گمان کردند که انسان همین هست. آنهایى که ادعا مى‏کنند که ما اسلام‏شناس هستیم، اینها هم یک چیزى از این مرتبه نازل اسلام را دیدند و به همین قناعت کردند و گمان کردند که اسلام را شناختند. انسان به مراتبى که دارد، مرتبه طبیعتش از همه مراتبش نازلتر است؛ منتها محسوس ماست. آن چیز چون محسوس ماست، ما که طبیعى هستیم و الآن در عالم طبیعت هستیم، این محسوس ما را گاهى اشباع مى‏کند. معنویت نیست الآن، محسوسات هست.

اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحید است. تعلیمات اسلام تعلیمات طبیعى نیست، تعلیمات ریاضى نیست؛ همه را دارد. تعلیمات طب نیست؛ همه این را دارد لکن اینها مهار شده به توحید. برگرداندن همه طبیعت و همه ظِلهاى ظلمانى به آن مقام نورانى، که آخِر مقام الوهیت است. بنا بر این، باید این معنا که علوم- ما از آن هم تمجید مى‏کنیم؛ تعریف مى‏کنیم؛ همه علوم طبیعى، همه علوم مادى؛ لکن آن خاصیتى که اسلام از اینها مى‏خواهد در غرب از آن خبرى نیست. اگر هم باشد فقط یک چیز نازلى است- آن معنایى که از علوم دانشگاهها ما مى‏خواهیم و آن معنایى که از علوم‏ مدارس قدیمه ما مى‏خواهیم، همین معنا نیست که در سطح ظاهر الآن هست. و متفکرین ما همان سطح ظاهر را دارند در آن [کار] مى‏کنند و بسیار هم ارجمند است کارهایشان؛ لکن آنکه اسلام مى‏خواهد این نیست.

آنى که اسلام مى‏خواهد تمام علوم، چه علوم طبیعى باشد و چه علوم غیر طبیعى باشد، آنکه از آن اسلام مى‏خواهد، آن مقصدى که اسلام دارد، این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهى و برگشت به توحید بکند. هر علمى جنبه الوهیت در آن باشد، یعنى انسان طبیعت را که مى‏بیند خدا را در آن ببیند، ماده را که مى‏بیند خدا را در آن ببیند، سایر موجودات را که مشاهده بکند خدا را در آن ببیند. آنکه اسلام براى آن آمده است: براى برگرداندن تمام موجودات طبیعى به الهیت و تمام علوم طبیعى به علم الهى. و از دانشگاهها هم این معنا مطلوب است. نه اینکه خود طب را- البته طب هم باید باشد، علوم طبیعى هم همه باید باشد، معالجات بدنى هم باید باشد- لکن مهم آن مرکز ثقل است که مرکز توحید است. تمام اینها باید برگردد به آن جهت الوهیت. نباید ما خیال کنیم که ... مثلًا اگر علومى در اسلام هم باشد، نظر مثل علومى است که سایر مردم دارند یا سایر رژیمها دارند.

اسلام در همه چیزش اصلش آن مقصد اعلى‏ را خواسته. هیچ نظرى به این موجودات طبیعى ندارد الّا اینکه در همان نظرْ نظر به آن معنویت دارد و به آن مرتبه عالیه دارد. اگر نظر به طبیعت بکند، به عنوان اینکه طبیعت یک صورتى است از الهیت؛ یک موجى است از عالم غیب. اگر نظر به انسان بکند به عنوان این است که یک موجودى است که از او مى‏شود یک موجود الهى درست کرد. تربیتهاى اسلام تربیتهاى الهى است؛ چنانکه حکومت اسلام حکومت الهى است. فرق ما بین حکومتهاى دیگر با حکومت اسلام این است که آنها حکومت را مى‏خواهند براى اینکه غلبه کنند بعضى بر بعضى و سلطه پیدا کنند یک عده‏اى بر عده دیگر؛ اسلام نیست؛ این منظورش نیست. اسلام از کشورگشاییها نمى‏خواهد کشورگشایى کند. اسلام مى‏خواهد که کشورگشایى کند که همه را بکِشد طرف یک عالم دیگرى. همه را تربیت انسانى بکند نه اینکه استفاده از آنها بکند؛ مثل این رژیمها که شما ملاحظه کردید و مى‏کنید که چه در غرب باشد، چه آنهایى که در شرق بوده است؛ که همه نظر به این بوده است که یک سلطه‏اى پیدا کنند و یک استفاده‏هاى مادى بکنند. اسلام اصلش ماده در نظرش مطرح نیست. هر کس قرآن را مشاهده کند مى‏بیند همه چیزهاى ماده در آن هست لکن نه به عنوان مادى. همه‏اش به عنوان یک مرتبه دیگرى؛ تعلیم به یک مرتبه دیگرى.

حکومت اسلامى هم این طورى است که مى‏خواهد حکومت اللَّه در عالم پیدا بشود؛ یعنى مى‏خواهد سرباز مسلمان با سربازهاى دیگر فرق داشته باشد: این سرباز الهى باشد. نخست وزیر مسْلم با نخست وزیر سایر رژیمها فرق داشته باشد؛ این یک موجود الهى باشد. هر جا یک مملکتى باشد که هر جایش ما برویم صداى اللَّه در آن باشد. اسلام این را مى‏خواهد. اسلام از کشورگشایى مى‏خواهد که اللَّه را در همه عالم نمایش بدهد؛ تربیت الوهیت بکند در همه عالم، تربیت انسانى بکند؛ انسان را برساند به آنجایى که «در وهم تو ناید آن ...». بنا بر این ما باید فرق بگذاریم بین علومى که خودشان مستقلًا اینها را مى‏بینند و آن علومى که اسلام آنها را طرح کرده. علوم اسلامى همه اینها هست به علاوه اینها همینها هستند، آن علاوه را ندارند. فرق ما بین علوم اسلامى در همه طرف، در همه جا، با سایر علوم این است که یک علاوه در اسلام هست که این علاوه در آنجا نیست. آن علاوه‏اى که در اسلام هست، آن جنبه معنویت و روحانیت و الوهیت مسأله است.

و اما قضیه «خواجه نصیر» و امثال خواجه نصیر را؛ شما مى‏دانید این را که خواجه‏ نصیر که در این دستگاهها وارد مى‏شد نمى‏رفت وزارت کند؛ مى‏رفت آنها را آدم کند. نمى‏رفت که براى اینکه در تحت نفوذ آنها باشد. مى‏خواست آنها را مهار کند تا آن اندازه‏اى که بتواند. کارهایى که خواجه نصیر براى مذهب کرد، آن کارهاست که خواجه نصیر را خواجه نصیر کرد؛ نه طب خواجه نصیر و نه ریاضیات خواجه نصیر. آن خدمتى که به اسلام کرد. خواجه نصیر که رفت در دنبال هلاکو و امثال آنها لکن نه براى اینکه وزارت بکند، نه براى اینکه براى خودش یک چیزى درست کند. او رفت آنجا براى اینکه آنها را مهار کند؛ و آن قدرى که قدرت داشته باشد خدمت بکند به عالم اسلام و خدمت به الوهیت بکند. و امثال او، مثل محقق ثانى، مثل مرحوم مجلسى و امثال اینهایى که [...] مرحوم مجلسى که در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند کرد؛ نه خودش را صفویه کرد! آنها را کشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اینها- تا آن اندازه‏اى که البته توانستند. بناء علیه ما نباید مقایسه بکنیم که روحانیون یک وقتى وارد شدند. الآن هم ما اگر بتوانیم [همین وظیفه را داریم‏] ما آن وقت هم اگر مى‏توانستیم، که آن طورى که آنها مى‏خواهند خدمت بکنند، ما هم وارد مى‏شدیم. براى اینکه مقصد این است که انسان درست بکنیم. اگر انسان بتواند محمد رضا را انسان کند، بسیار کار خوبى است. انبیا براى همین آمده‏اند. پیغمبر اکرم براى خاطر اینکه این کفار مسلمان نمى‏شدند و اعتناى به این مسائل را نمى‏کردند غصه مى‏خورد. بَاخِعٌ نَفسَکَ که بر آثار تو اینها توجه نکردند.»

حضرت امام در این دیدار هدف از رساله انبیا را تربیت انسان ها دانسته و شمه ای از ویژگی حکومت ایده آل اسلامى‏ را تشریح کردند:

«در هر صورت انبیا آمدند که همه مردم را آدم کنند. علم انبیا علم آدمسازى است. قرآن هم یک کتابى است کتاب آدمسازى. نه کتاب طب است، نه کتاب فلسفه است، نه‏ کتاب فقه است، نه کتاب- عرض مى‏کنم- سایر علوم است. هر چه در قرآن هست اگر کسى مطالعه کند درست، مى‏بیند آنى که در قرآن هست آن جنبه الوهیتش هست. همیشه هر چیزى طرح شده به جنبه الوهیت طرح شده است. همه چیز در آن است اما به جنبه الوهیتش. اسلام براى خدمت به خدا آمده است. انبیا خدمه خدا هستند و براى خدا آمده‏اند؛ و براى توجه دادن همه موجودات اینجا و همه انسانهاى اینجا به خداى تبارک و تعالى.

آن چیزى که الآن همه ما باید دنبال آن باشیم و جدیت داشته باشیم این است که شما در دانشگاه و ما در مدرسه‏ها و آقایان در شهرها و همه در همه جا مردم را دعوت کنند به وحدت کلمه و اینکه از این تشتت دست بردارند. با وحدت کلمه و توجه به اینکه ما همه یک جمهورى اسلامىِ عدل مى‏خواهیم، یک حکومت اسلامى عدل مى‏خواهیم، یک حکومتى که همه آزاد فکر کنند، آزاد نظر بدهند- عرض مى‏کنم- آزاد عمل بکنند، استقلال داشته باشند در همه چیز. ما یک همچو [حکومتى‏] را مى‏خواهیم درست بکنیم. تا این وحدت کلمه نباشد، تا اینکه همین معنایى که این سد را شکست محفوظ نگه نداشته باشیم، نمى‏توانیم به آن مطلب برسیم... اگر این [وحدت‏] حفظ نشود، نه شما دیگر امید داشته باشید که یک دانشگاه مستقل داشته باشید؛ و نه ما امید داشته باشیم که یک مسجد و محراب مستقل داشته باشیم. و اگر ان شاء اللَّه، امیدوارم بشود، همه ما مجتمع باشیم، همه ما نظر صحیحى داشته باشیم، فکر نکنیم که شما از ما جدا و ما از شما جدا، همه مسلِم، همه داراى- عرض مى‏کنم- عقیده اسلامى، همه توجه به اینکه کشورمان مستقل باشد، مال خودمان باشد، منافعش مال خودمان باشد، زحمت مردم مال خودشان باشد، معنویاتش درست بشود، مادیاتش درست بشود، همه این چیزها، اگر این مطلب محفوظ بماند و همه با هم باشیم، همان طورى که تا حالا بودیم، پیروز هستیم ان شاء اللَّه. و تا آخر مى‏رسیم. شما راحت [با] علوم دانشگاه تربیت کنید اشخاص را؛ ما هم راحت مى‏توانیم به طلبگى خودمان ادامه بدهیم.»

 

  صحیفه امام، ج‏8، ص: 433-441

 

. انتهای پیام /*