تاریخ مصاحبه: 17 / 8 / 1375 ـ تـهران
اگر روزی بخواهید کتابی درباره انقلاب و یا سرگذشت زندگیتان بنویسید، ترجیح میدهید حول چه محوری بیشتر کار کنید؟
البته، باید گفت محورها، نه محور. اگر دستی به قلم داشتم، تا به حال حداقل پانزده ـ بیست جلد کتاب درباره زندگی شخصی و موضوعهای مختلف نوشته بودم. به نظر من نوشتن سرگذشت افراد صرف مطرح شدن بیفایده است. اما اگر ابعاد شخصیت انسان بتواند راه سازندگی و رشد سایر افراد جامعه را فراهم کند، خیلی ارزش دارد. با این حال اگر واقعا قرار باشد روزی دست به قلم ببرم، سعی میکنم مسائل را به زبان ساده بیان کنم تا قریب به اتفاق مردم از نوشتههایم بهره ببرند و آنچه را که انقلاب و خون شهداء، برای اسلام و مسلمین جهان به ارمغان آورده است با زبانی ساده، تحلیل و قیاس کنم تا برای مردم جا بیفتد چه چیزی را از دست دادهایم و در مقابل چه چیزهایی را به دست آوردهایم. قطعا یکی از مواردی که روی آن تأکید میکنم و وظیفه خود میدانم تجربیات و دانستههایم را در اختیار خادمین مردم قرار دهم، دلایل کمرنگ شدن ارزشها، جابجایی و تغییر مفهوم بعضی از اصالتهاست، چون بعضی از
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 130 مسئولین دچار لغزش شدهاند و به جای آنکه آنان بر مسئولیت سنگین خود تعهد و تسلط کافی داشته باشند، متأسفانه پست و مقام دنیا بر آنان غالب شده است.
بعد از پایان جنگ برای سر و سامان دادن بچههای بسیجی چه کردید؟
وقتی قطعنامه پذیرفته شد، خیلی تلاش کردم با کمک مسئولان و تشکیل کلاس و ترتیب دادن برنامههای متنوع، سر و سامانی به بچههای بسیجی بدهیم. اما آقایان در پاسخ گفتند که در نظر دارند با ارائه طرحی، بسیجیان را درجهبندی کنند. اجرای این طرح بسیاری از افراد مخلص و بادرایتی را که ده ـ پانزده سال وقت، زندگی، همسر، جان و مال خود را در راه به ثمر رساندن انقلاب گذاشتند، عملا از دور خارج کرد به طوری که حالا در جامعه مطرح نیستند، کسی آنان را به بازی نمیگیرد و اسم و رسمی ندارند. حتی در برخی موارد، با نسبت دادن انگهای گوناگون به این افراد، برای بدبین کردن مردم تلاش میکنند، در حالی که اگر روزی موقعیت ما به خطر بیفتد باز همین بسیجیهای شکمگرسنه و پابرهنه هستند که پیشقدم میشوند و دفاع میکنند، نه آقایانی که میلیاردها تومان به جیب زدهاند.
به نظر شما بهترین الگو برای زنان جامعه ما، باید دارای چه ویژگیهایی باشد؟
ما فقط میگوییم الگوی زنان حضرت فاطمه(س) و حضرت زینب(س) است. اما برای الگو گرفتن از این بزرگان، باید مراحل زیادی
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 131 را طی کنیم و در ابتدای راه از الگوهای کوچک، که قابل لمس است، شروع کنیم. در جامعه ما هنوز، عده زیادی از مردم به دنبال مد لباس و غیره هستند، و ما به جای آنکه به نسل حاضر الگو ارائه بدهیم تا نسلهای بعدی هم از ان استفاده کنند، به یک سخنرانی در مجالس و یا محافل اکتفا میکنیم. (مثلا شخصی در زینبیه خانهاش خواب امام را میبیند که سفارش میکنند، بروید دباغ را دعوت کنید. صاحبخانه هم در به در به دنبال من میگردد و خواهش میکند تا ساعتی برایشان صحبت کنم و از اول مجلس، صاحبخانه گریه میکند تا آخر. اصلا گوش نمیدهد که من چه میگویم. معنی حرفهای مرا نمیفهمد.) ما باید الگو ارائه بدهیم و روی این مسئله سرمایهگذاری کنیم. همانطور که در همه جای دنیا تبلیغ و سرمایهگذاری میشود. خانمی را میشناسم که در فلسطین و الجزایر سابقه مبارزاتی زیادی دارد. کتابهای این خانم به زبانهای مختلف چاپ شده است و دولت این کشورها سرمایهگذاری و تبلیغ وسیعی را برای این خانم انجام دادهاند. اما در اینجا وقتی از من به عنوان زنی که 29 ـ 28 سالگی وارد مبارزه شدهام در صدا و سیما دعوت میشوم تا برنامهای راجع به زنان و چهره مرا در صدا و سیما نشان بدهند. برای من سؤال است. حتی در سالگرد پیام تاریخی امام به گورباچف در یک برنامه تلویزیونی که به این مناسبت تهیه شده بود تصویر مرا در حالی که نامهای را که از طرف امام برای گورباچف میبردم، نشان ندادند و دوربین از تصویر من به سرعت گذشت. من نمیدانم چه هیزم تری در این مملکت فروختیم.
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 132 در این مدت یادداشتی نوشتهاید؟
بارها نکاتی به ذهنم رسید و آنها را به روی کاغذ آوردم، شرایط، مرا وادار کرد، آنها را از بین ببرم، به طور معمول نوشتههایم خطاب به اشخاص مختلف بود و جنبه انتقادی داشت. وقتی مسافرتی در پیش بود، با خود فکر میکردم اگر از سفر برنگردم، ممکن است این نامهها به دست افرادی بیفتد که نتوانند نوشتههایم را تجزیه و تحلیل کنند و نسبت به آن شخص مورد خطاب و یا اسلام، بدبین شوند، آنها را پاره کردم. اما دست نوشتههای شخصیام را پنهان کردهام و به بچههایم سفارش کردهام که راضی نیستم تا موقعی که زنده هستم این نوشتهها به دست کسی بیفتد، بعد از مرگم هرکاری خواستند بکنند.
تلخ و شیرینهای زیادی را در زندگی پشت سر گذاشتهاید، از تلخترین خاطرات بگویید.
تلخترین لحظات، زمانی بود که حضرت امام از دست رفت. همینطور وقتی دختر 18 سالهام؛ که چهار ماه از ازدواج او میگذشت، هنگام اذان مغرب در آغوشم آنقدر دست و پا زد تا جان داد. 6 ـ 5 دکتر کنار تخت او جمع شده بودند به آنها گفتم: به دخترم دست نزنید. او دارد میمیرد. کاری از دست شما برنمیآید. بگذارید راحت جان بدهد. اما خدا شاهد است که مرگ دخترم به اندازه یک هزارم تلخی رحلت حضرت امام نبود. هیچ وقت فکر نمیکردم، بتوانم بعد از حضرت امام زنده بمانم. اما شاید یکی دیگر از امتحانات الهی باشد که هیچ انسانی نمیتواند از آن فرار کند.
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 133 وقتی به گذشته فکر میکنید، افسوس هم میخورید؟
بله، به فاصله بین ازدواج تا آشنایی با مسائل سیاسی ـ اجتماعی. البته بیشتر این احساس یک نوع حس دلسوزی است، چون فکر میکنم مدت زمانی را از دست دادهام که میتوانستم از آن بهره بیشتری ببرم. اما چون مربی آگاهی نداشتم، چند سال از عمرم به بطالت گذشت و صرف روزمرگی و کارهای منزل و مهمانی و خرید و غیره شد. واقعا وقتی به آن روزها فکر میکنم خیلی افسوس میخورم.
کدام مقطع از زندگی خود را بیشتر دوست دارید؟
زمانی که در فرانسه در خدمت حضرت امام(س) بودم، در واقع تمام آرزوهای دوران کودکیام را در خدمت به ایشان حس کردم. هیچوقت فکر نمیکردم آن روزهای خوب تمام شود. اما دنیا پایدار نیست و هر چیزی روزی به پایان خود میرسد.
با دستهبندی افرادی که در انقلاب نقش داشتند، موافق هستید؟
به نظر من، خود فرد مهم است. دستهبندی شخصیت افراد امکانپذیر نیست و ما نمیتوانیم گروه خاصی را ملاک و معیار قرار دهیم. به همین دلیل هنوز نتوانستهام خود را قانع کنم تا عضو گروه خاص شوم. عدهای به این باورند که ما در جمعیت زنان، به روحانیت مبارز وابستگی بیشتری داریم، اما اینطور نیست. در دوره سوم انتخابات مجلس، شخصی از طرف روحانیت مبارز به من پیشنهاد داد تا اسم مرا هم در لیست تبلیغی روحانیت مبارز قرار دهند. به او گفتم به شرطی که اسم خانم
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 134 فلانی از لیست حذف شود، میپذیرم. (چون آن خانم اهانت مستقیم به امام کرده بودند و از ایشان دروغ شنیده بودم). اما آن آقا برای آنکه بتواند مشکلات گروهی خود را حل کند، از قول من گفته بود که اگر اسم فلان آقایان... در لیست باشد، دباغ نمیپذیرد؟!
در طول تاریخ اینگونه مسائل دیده شده است و هر دوره نوبت جولان افراد خاصی است. اما انقلاب ما ریشه در اسلام دارد، نباید در آن دروغ و خدعه باشد.
اگر فرصت تولد دوبارهای به شما بدهند، چه میکنید؟
از تجربیات گذشته در جهت جبران اشتباهاتم استفاده میکردم. از جمله در تعداد فرزندان که فکر مرا این روزها به خود مشغول کرده است، تجدیدنظر میکردم. همینطور سه ـ چهار مدرک لیسانس و دکترا ردیف میکردم تا امروز شاهد نباشم دختر بچهای که الفبای سیاست را نمیداند، به صرف داشتن فلان مدرک به پستهای آنچنانی برسد، در حالی که در یک مصاحبه نمیتواند چهار کلمه حرف حساب بزند و کسانی که تمام زندگی خود را در راه انقلاب گذاشتهاند و در زمانی که میتوانستند به تحصیل بپردازند، در راه انقلاب شکنجه شدند و شلاق خوردند حالا به صرف نداشتن تحصیلات، منزوی شوند. اینها همه درد است.
وقتی به خودتان در مقاطع زندگی نگاه میکنید، مرضیه کدام دوره را میپسندید؟
گفتهاند حرف مرد یک کلام است. حضرت امام فرمودند: مرد آن است
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 135 که حرفش را پس بگیرد. مرضیهای را دوست دارم که در خدمت امام بود. مرضیهای که لباسهای امام را شست، غذا میپخت و کفشهای آن بزرگوار را پیش پایش جفت میکرد.
فعالیتهای سیاسی، کارهای روزمره، زن و مادر بودن چطور هماهنگ میشود؟
با وجود محدودیتها تلاش من رسیدگی به همه امور بوده است. وقتی میخواستم مادربزرگ بشوم سعی کردم مثل مادر باتجربهای در کنار دخترم، او را تر و خشک کنم و او را با مقدمات مادری و چگونگی نگهداری فرزند، آشنا کنم. اما نه بیشتر از ده روز!
آیا شرایط شما را مجبور به کتمان واقعیت نمیکند؟
پیش آمده است، در زندگی خانوادگی و فعالیتهای سیاسی خیلی دور از واقعیت نیست، گاهی اوقات اهانتها را به جای گفتن دروغ، تحمل کردم. بعضی وقتها شرایط اجتنابناپذیر است. به خصوص وقتی زندگی سیاسی را در کنار زندگی عادی بخواهیم.
زندگی سیاسی چه تفاوتی با زندگی عادی دارد؟
از نگاه دینی، اسلام بین این دو تفکیکی قائل نیست. امام هم سیاست را عین دیانت و دیانت را عین سیاست میدانست. به نظر من اگر کسی بخواهد در سیاست و دینداری رضای خدا را در نظر داشته باشد این دو را باید در یک سطح نگهدارد. حضرت امام از همان بچگی سیاسی بودند. بچه 9 ـ 8 سالهای که یک هفته در مسجد شاه زیر آفتاب برای دادخواهی
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 136 از پدرش بسط نشست. در تمام دوران زندگی امام دیده نمیشود که سیاست بر دینداری ایشان پیشی بگیرد و یا برعکس.
اما امروز مدعیان دینداری هستند که در سیاست کم میآورند و برعکس، سیاستمدارانی که در دین لغزش دارند. به صراحت و اقتضای مصلحت، حتی دروغ میگویند.
مردم کوچه بازار چه برخوردی با شما میکنند؟
برخوردها متفاوت است. بیشتر تعجب میکنند. روزی برای گرفتن خلافی ماشینم یک ساعت و نیم در صف ایستادم. دیرم شده بود. به سربازی که جلو ایستاده بود گفتم: «پسرم کار ضروری دارم. دیرم میشود. اگر ممکن است کاری کنید تا زودتر خلافی را بگیرم.» سرباز گفت: «نمیشود خانم، باید نوبتتان برسد.» در حالی که کارت شناساییام را به آن سرباز نشان میدادم آهسته گفتم: «دو ساعت بیشتر مرخصی ندارم. باید زودتر به مجلس برگردم.» سرباز از تعجب خشکشزده بود. انگار در باورش نمیگنجید که یک نماینده مجلس مثل مردم عادی بخواهد رفتار کند. البته من هم از تعجب آنان متعجب میشوم و به خاطر فضا و تصور به وجود آمده بسیار متأسف میشوم.
روزی که اعلام شد، به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی انتخاب شدید، چه اتفاقی افتاد؟
گوینده رادیو، نتایج دوره دوم انتخابات مجلس را اعلام میکرد تا نمایندگان منتخب، برای مراسم سوگند سر مزار شهداء، به بهشت زهرا بروند، در آشپزخانه بودم. وقتی نام من از رادیو پخش شد. با خود گفتم
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 137 اگر بخواهم به نمایندگان که در مسجدی مستقر شده بودند برسم، خیلی دیر میشود. بنابراین سوار ماشینم شدم و به سمت بهشت زهرا حرکت کردم. در بین راه مأموران ماشین را متوقف کردند و چون راه بسته بود، فقط مسئولان مجاز به تردد بودند. به آنان گفتم: «من هم مسئولم.» پاسداری خندید و گفت: «پس چرا با ماشین مسئولان نیامدید؟»
اجازه عبور ندادند و ناچار شدم از جاده قدیم قم، به بهشت زهرا بروم که در بین راه دوباره مانع عبور من شدند. از ماشین پایین آمدم به پرخاش به آنها گفتم مگر مسئول بودن به ماشین بنز داشتن و محافظ است و در حالی که کارت شناساییام را از کیفم بیرون میآوردم، به آنها گفتم دباغ هستم. خلاصه یکی از پاسدارها مرا راهنمایی کرد و به من اجازه عبور داد. اما همیشه برای من سؤال است آیا نداشتن ماشین بنز یا محافظ و لباسهای آنچنانی دلیل بر کم شخصیتی یک انسان است؟
چه کسانی بر زندگی شخصی شما، تأثیر داشتند؟
بعد از پدرم که از نظر تربیتی و پرورش فضائل اخلاقی بر همه خواهران و برادرانم تأثیر زیادی داشت، از هر یک از استادانم به گونهای تأثیر گرفتم. اما شهید سعیدی به علت رفت و آمدهای خانوادگی خیلی مؤثرتر بود. همینطور آقای موسوی همدانی مترجم کتاب «المیزان» که در آن زمان در قم سکونت داشت. ایشان در عین حال که از مراتب علمی بالایی برخوردار بود، بسیار متواضع بود. به گونهای که کارهای روزمره منزل را به تنهایی انجام میداد. حتی از میهمانان هم پذیرایی میکرد. به طوری که بسیاری از خصلتهای بزرگان در زندگی آقای موسوی
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 138 همدانی دیده میشد. حضرت امام نیز به او عنایت خاصی داشتند، به طوری که اجازه ترجمه کتاب «تحریر الوسیله» را که تا آن زمان به فارسی ترجمه نشده بود را، به ایشان دادند.
اگر زمان پیروزی انقلاب به تعویق میافتاد و دوران مبارزاتی طولانیتر میشد، چه تأثیری در روند انقلاب داشت؟
این واقعیتی است که انقلاب ما، انقلابی زودرس بود و این مسئله باعث شد تا بعضی افراد از فرصت استفاده کنند و خود را به نوعی در حکومت جا بزنند. اگر دوران مبارزه برای پیروزی انقلاب طولانیتر بود، مسلما افرادی مانند بنی صدر، بازرگان و یا آقای کلاهی نمیتوانستند به راحتی در نظام رخنه کنند، حتی مسئولانی که هم اکنون بر مسند قدرت تکیه زدهاند، با درایت بیشتری با مسائل برخورد میکردند. درست است که از نظر اقتصادی در این مدت منافعی به دست آوردیم، اما در این راستا زیانهای زیادی هم متقبل شدیم.
در قانون اساسی، اصلی به نام «از کجا آوردهایم» وجود دارد. ممکن است در این باره توضیح دهید:
این قانون در زمان شاه به دلیل مخالفتهای آشکار مبارزان علیه رژیم به تصویب رسید و شاه برای اینکه سر و صداها را بخواباند و جو جامعه را به نفع خود آرام کند، قانونی را تحت عنوان «از کجا آوردهایم» به مجلس فرستاد. بعد از پیروزی انقلاب، این قانون در قانون اساسی به این شکل گنجانده شد، تا صورت اموال رهبر، رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه و رئیس مجلس پس از دریافت حکم، به دادستانی فرستاده شود،
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 139 تا در پایان مدت ریاست، اموال آنان مجددا مورد بررسی قرار گیرد.
در مورد حضرت امام نیز قانون به همین شکل اجرا شد، و صورت اموال ایشان که در وصیتنامه خصوصی نوشته شده بود، با آنچه در دادستانی وجود داشت مطابق بود. که امیدوارم این قانون در آینده شامل نمایندگان مجلس، وزراء و قضات هم شود. که در کل به نفع جامعه است. (یکی از نمایندگان مجلس که متأسفانه هم اکنون پست حساسی در دست دارد، خانهای حدود 28 میلیونی را برای فروش گذاشته بود. در حالی که در خانهای 38 میلیونی، زندگی میکرد. اگر قرار باشد هر نمایندهای در یک یا چند دوره نمایندگی در مجلس چنین سرمایهای را به دست آورد، که مسلما نمیتواند از حقوق نمایندگی باشد، این سؤال را در اذهان ایجاد میکند که این ثروتهای باد آورده از کجا و به چه طریقی به دست آمده است.)
به نظر من لازمه جلوگیری از سوءاستفاده، تشکیل کمیسیون و یا شورایی زیر نظر رهبری است، تا هر کسی به خود اجازه ندهد با آبرو و حیثیت اسلام بازی کند.
اگر این امکان وجود داشت که به سالهای قبل از انقلاب برگردیم، برای فعالیتهای مبارزاتی، چه برنامههایی را پیشنهاد میکردید؟
این امر امکانپذیر نیست، چون اصولا برای مبارزه کردن نمیتوان برنامهای ارائه داد. مگر اینکه با تشویق و تحصیل همراه باشد. کما اینکه این گونه تشویقها در مبارزات فلسطینیها وجود داشت. به طور مثال یاسر عرفات قبل از آنکه با صهیونیستها سازش کند، بچههای مبارز
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 140 فلسطینی را وادار کرد تا همگام با فعالیتهای مبارزاتی در فرانسه و انگلیس، تحصیل کنند که به نظر من مبارزه همراه با تحصیل ایدهآل است.
به نظر شما ظرفیت آدمها در مهار خودخواهیها و منیتها تا چه حد مؤثر است؟
البته تقوا بیشتر ملاک است تا ظرفیت. چرا شخصی در جمهوری اسلامی که تحصیلات عالیه دارد و سالها مبارزه کرده و حتی به زندان رفته است، باید احساس کند همه چیز را میداند و هیچ کس نباید به او ایراد بگیرد؟ اینها همه از منیت و بیتقوایی است. همه کسانی که در راه پیروزی انقلاب از 15خرداد تلاش کردند، سعی داشتند اسلام را بر این سرزمین حاکم کنند، کسی به فکر پست و میز و ریاست نبود.
حالا اگر ما از این مبارزات جان سالم به در بردیم و به این دوره رسیدهایم دلیل نمیشود هرطور میخواهیم به دیگران تاخت و تاز کنیم. روایتی از امام جواد(ع) است که به پسرشان فرمودند: «خودت را برای مردم آسان کن و جایی بنشین تا مردم به راحتی به تو دسترسی داشته باشند و مسائل و مشکلات خود را با تو در میان بگذارند.» در حالی که وقتی من به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی از یکی از مسئولان رده بالا پرسیدم که با این همه کمبود برق چرا باید چراغهای خیابانها در روز، روشن بماند، ایشان با عصبانیت در جواب من گفتند: «خودم دستور دادهام چراغها را روشن بماند.» چند روز بعد به دفتر کار مسئول مربوطه مراجعه کردم و به ایشان گفتم: «حاجآقا من جواب سؤالم را
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 141 نگرفتم». او در حالی که سرش را هم بلند نکرد، در جواب من گفت: «آن روز قدری عصبانی بودم.» بیتقوایی باعث میشود که شخصیتی مانند علی تهرانی که قبل از پیروزی انقلاب فعالیت مبارزاتی داشت و تعداد زیادی کتاب در زمینههای اخلاقی منتشر کرده بود، بعد از انقلاب در مقابل حضرت امام بایستد، تنها به این دلیل که امام حکم امامت جمعهای تهران را به او ندادند. اینها همه ساخته و پرداخته بیتقوایی و بیظرفیتی است.
به شعر علاقه دارید؟
خیلی زیاد. از همان دوران کودکی اشعار مختلفی حفظ میکردم. آن زمان بازی مشاعره بین دخترها و پسرها رایج بود. چون وسایل سرگرم کننده، مثل تلویزیون و غیره نبود، شبهای زمستان هفتهای سه ـ چهار شب، اهل فامیل بعد از شام با چراغهای بادی راه میافتادند و برای شبنشینی خانه یکدیگر میرفتند ساعتها دور کرسی مینشستند کتابی از تاریخ میخواندند و یا مشاعره میکردند و بچهها شعرهای کوتاه میخواندند و پدرم اشعار را تفسیر میکرد. از طرفی به شعر علاقهمند بودم و از طرف دیگر حس برتریجویی، نسبت به همسن و سالهایم مرا وادار میکرد اشعار سختتری را حفظ کنم تا بیشتر مورد تشویق اطرافیان قرار بگیرم. خیلی دلم میخواست شعر هم بگویم. اما در این زمینه متأسفانه هیچ وقت موفق نبودم.
اشعار کدام شاعر را میپسندید؟
پروین اعتصامی، حافظ و سعدی. البته فکر میکنم چون این کتابها
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 142 را دوران کودکی در مکتب همراه با قرآن و مفاتیح در ذهن من نقش بسته است. اما شعرهایی با مضمون عرفانی بیشتر مرا جذب میکند مانند: اشعار عرفانی امام و بعضی از اشعار خواجه عبدالله انصاری که خواندن آن برای من وجدآور است و از نظر روحی مرا شارژ میکند.
وقتی کنار دریا میروید چه احساسی به شما دست میدهد؟
به پوچی و کوچکی خود پی میبرم. زجر میکشم. احساس میکنم در مقابل عظمت دریا ذرهای بیش نیستم. دریا را فقط هنگام غروب و طلوع خورشید نگاه میکنم. چون تحمل دیدن آن را ندارم. اگر هم فرصتی پیش بیاید به کنار دریا بروم سعی میکنم به دوردستها نگاه کنم.
زیباترین دریایی که تا به حال دیدهاید، کدام دریاست؟
دریای لبنان
کمی هم درباره دشت بگویید.
دشت را دوست دارم، البته به شرط آنکه سرسبز باشد. از سه راهی کازرون به سمت چپ که سرازیر شویم، دهی به نام «بالا ده» نمایان میشود. دشت بسیار بزرگی در آن منطقه وجود دارد که خیلی زیباست. تا چشم کار میکند گلهای سرخ شقایق و زرد بابونه دامنه دشت را پوشاندهاند و رودخانه زیبایی هم از این دشت میگذرد. انواع بز کوهی و آهو در آنجا زندگی میکنند که البته به تور شکارچیان هم میافتند. به نظر من آنجا یکی از زیباترین دشتهایی است که تا به حال دیدهام.
با کوه میانهای دارید؟
قبل از انقلاب برای آمادگی جسمانی کوهپیمایی میکردم. همین طور
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 143 زمانی که مسئولیت سپاه همدان را به عهده داشتم، چندین بار برای سرکوب منافقان که در کوه الوند پناه گرفته بودند و مشکلاتی را به وجود آورده بودند، رفتم. اما اضطراب، اسلحه و قطار فشنگ، فرصت و حالی نگذاشت تا از کوهپیمایی لذت ببرم.
راجع به آسمان و ستارهها بگویید.
تاکنون به خیلی از کشورها سفر کردهام، فکر میکنم آسمان هیچ کشوری به اندازه آسمان لبنان صاف و پرستاره نیست. مدتی که در لبنان به سر میبردم احساس میکردم خیلی به آسمان نزدیک هستم.
در چه زمینهای مطالعه میکنید؟ و چه کتابی بیشترین تأثیر را روی شما داشته است؟
کتابهای پلیسی را ترجیح میدهم. البته کتابهای زیادی خواندهام. مثل «جمیله برپاشا» و کتابی درباره یک زن فرمانده فلسطینی که برای من جالب بود. بسیاری کتابها را، شهید سعیدی در اختیار من میگذاشت از جمله قصه «زندگی سمیه» که بیشترین تأثیر را روی من گذاشت، فکر میکنم ایستادگی سمیه در مقابل کفر، به روح و ایده یک زن مسلمان نزدیک است. همیشه برای شاگردانم از ایشان به عنوان یک الگو یاد میکنم.
ازدواج را چطور میبینید؟
به نظر من ازدواج معامله است. معاملهای که با یک «بله» بنده آزاد، نود درصد آزادیهای خود را بدون قید و شرط در اختیار بنده دیگری قرار
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 144 میدهد که اصولا از روی ناآگاهی است. در بسیاری از خانوادهها، دختران دمبخت به علت حجب و حیا نمیتوانند با شناخت و کسب تجربه از خانواده و اطرافیان، در انتخاب همسر، منطقی عمل کنند. به همین دلیل در زندگی زناشویی با مشکلات زیادی روبرو میشوند، عدهای با صبر و درایت و کمک اطرافیان مشکلات را تا حدودی حل میکنند. بعضی سازش میکنند و بسیاری هم تسلیم شرایط میشوند. متأسفانه این مسئله حقیقتی است که در جامعه، اتفاق میافتد و کسی جرأت بیان آن را ندارد. در حالی که در هیچ آیه قرآن ذکر نشده است که زن باید عبد مرد باشد، با این حال در بسیاری از موارد یک زن مجبور میشود بندگی خدا را کنار بگذارد به طوری که برای گرفتن روزه مستحبی باید از شوهر اجازه بگیرد یا برای بیرون آمدن از خانه همسر خود را راضی کند، تنها به این دلیل که ازدواج کرده است. آقایان همیشه به این روایت تأکید میکنند که «جهاد المرة حسن التبعل» (جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است) اما بسیاری از آنان نمیدانند که شوهرداری تعریفی دارد که آنان از آن بیاطلاع هستند. باید در این زمینه تحقیق و سرمایهگذاری شود. اولین گام، آموزش دختران در خانواده و استفاده از نظر کارشناسان و علما در جهت ارتقاء آگاهی مردم نسبت به حقوق زنان است.
تنهایی را دوست دارید؟
بله. اما آن را جدا از عبادت، تفکر و راز و نیاز نمیدانم. خیلی وقتها احساس میکنم به تنهایی نیاز دارم و مثل یک بچه بهانه میگیرم، دلم
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 145 برایش تنگ میشود.
به عنوان مادر و یک همسر اگر به خانواده وابستگی نداشتید، چه میکردید؟
انسان هیچوقت بدون مسئولیت نیست. مگر آنکه عقل خود را از دست داده باشد. عاقل نه زاهد است و نه عابد. عقل حکم میکند تا انسان در خانواده و اجتماع مسئولیتپذیر باشد.
دوست داشتید سرشناس نبودید؟
خیلی وقتها این حس را دارم. چند بار بدون اطلاع و به صورت ناشناس یکی ـ دو روز به زیارت حضرت معصومه و حضرت عبدالعظیم رفتهام. اما مرا راضی نکرده است.
در این مدت خانواده نگران شما نبودند؟
نه. چون سابقه داشت بدون اطلاع آنان سفر بروم، نگران نمیشدند.
آرزو نمیکنید، 20ساله باشید؟
چنین آرزویی را نداشته و ندارم. در طول زندگی هیچوقت به دنبال آمال دنیوی نبودم. فقط دلم میخواست بعد از رحلت امام من هم در صف شهداء به ایشان میپیوستم.
شما اصولا آدم شوخطبعی هستید، این قضیه در تسکین دردها و رنجهایتان مؤثر است؟
خیلی زیاد. شاید بیش از بیست و چهار ـ پنج سال زندگی معمولی نکرده باشم، آن هم زندگی که مدام با ناآرامیهای روانی همراه بوده
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 146 است. اگر شوخطبع نبودم، تا به حال دوام نمیآوردم.
به نظر میرسد بعد از گذشت این همه سال ارزشهای انقلاب کمرنگ شده، شما چه فکر میکنید؟
انسان همیشه در معرض امتحان و آزمایش است. اگر امروز شاهد هستیم بعضی از افرادی که سالها، در زندانهای رژیم شاه به سر بردند، شکنجه شدند، مبارزه کردند و از جان و مال خود گذشتند، حالا که به پست و مقامی رسیدهاند دچار لغزش و خطا میشوند، ناشی از حس دنیاطلبی است. به خصوص اگر این حس با قدرت توأم باشد. دیگر نمیتوان بر آن غلبه کرد. چشم بصیرت کور میشود و انسان را به زانو درمی آورد. اگر من و امثال من حالا که دستمان به جایی میرسد نوع تفکرمان مانند زمانی باشد که در سلولهای انفرادی در حبس به سر میبردیم و جز رضای خدا به هیچ چیز دیگر نمیاندیشیدیم، مشکلی پیش نمیآمد.
به آنانی که میخواهند از تجربیات مبارزاتی شما استفاده کنند، چه پیشنهادی میکنید؟
حرف اول و آخر را تجربه میزند به جرأت میگویم اگر مانند یک جوان نتوانم در جبهه بجنگم اما میتوانم تمام تجربیات و تکنیکهایی را که طی سالیان دراز آموختهام، در اختیار آنان قرار بدهم.
فکر نمیکنید برای این کارها کمی پیر شدهاید؟
روزی احساس پیری میکنم که محتاج دیگران شوم. همیشه از خدا خواستم مرا محتاج نکند و بالاترین آرزویم که شهادت در راه خداست
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 147 نصیبم شود. فرزندانم آرزوی مرا جدی نمیگیرند چرا که سالهاست جنگ تمام شده است. اما من معتقدم اگر خدا بخواهد همه چیز امکانپذیر میشود.
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 148
کتابخواهر طاهره خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ)صفحه 149