حجاب انکار
انکار سبب وقوف و خمود
بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه، که از شاهکارهای بزرگ شیطان قطّاع الطریق است، انکار مقامات و مدارج غیبیۀ معنویه است، که این انکار و جحود سرمایۀ تمام ضلالات و جهالات است و سبب وقوف و خمود است، و روح شوق را که بُراق وصول به کمالات است می میراند و آتش عشق را که رفرف معراج روحانی کمالی است خاموش می کند؛ پس انسان را از طلب باز می دارد. به عکس، اگر انسان به مقامات معنویه و معارج عرفانیه عقیدت خالص کند و ایمان آورد، چه بسا شود که این خود به آتش عشق فطری، که در زیر خاک و خاکستر هواهای نفسانیه خمود شده، کمک و مدد کند و نور اشتیاق را در اعماق قلب روشن کند، و کم کم به طلب برخیزد و به مجاهده قیام کند.(348)
* * *
حجاب انکار سخت ترین حجاب
چنانچه مابین ما و حق حجبی ظلمانی و نورانی فاصله است، مابین
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 291
ما و دیگر موجودات، حتی نفس خود، حجبی فاصله است که ما را از حیات و علم و سایر شئون آنها محجوب نموده. ولی از تمام حجابها سخت تر حجاب انکار از روی افکار محجوبه است که انسان را از همه چیز باز می دارد. و بهتر وسایل برای امثال ما محجوبین تسلیم و تصدیق آیات و اخبار اولیای خداست و بستن باب تفسیر به آرا و تطبیق با عقول ضعیفه است.(349)
* * *
ردّ و اثبات بر پایۀ برهان
و امیدواریم که باورمان بیاید که باید چنین مسائلی باشد. این [را] بعضی از قلوب اصلاً انکار می کنند؛ این قلبی که بعضی اشخاص دارند، همه مسائل معارف را انکار می کند. آنکه در منزل حیوان است، نمی تواند اصلش باورش بیاید که ماورای این مقام حیوانی یک چیز دیگر هست؛ اصلاً باورش نمی آید و ما باید باورمان بیاید این معنا. این، اول مرتبه ای است که انسان به خودش یک حرکتی می خواهد بدهد؛ اول این است که انکار نکند. آدم هر چه را ندانست انکار نکند؛ ظاهراً شیخ الرئیس است که می گوید: «آن کسی که بدون برهان یک چیزی را انکار کند، از فطرت انسان خارج است».
همان طور که اثبات یک چیزی محتاج به برهان است، اگر گفتیم: نه، آن هم برهان می خواهد. یک وقت می گویی: نمی دانم، یک وقت انکار می کنی. قلوبی هست که اینها جحود دارند، اصلاً وضع قلبشان جوری شده است که انکاری هستند، همه چیز را انکار می کنند، از باب اینکه نمی توانند ادراک کنند؛ و از فطرت انسان هم خارج شده اند، که انسان باید یک چیزی را اگر قبول
می کند، با برهان قبول بکند و اگر رد هم می کند، به برهان رد بکند؛ و الاّ باید بگوید: خوب، من نمی دانم، ممکن است باشد. «کُلُّ ما قَرَعَ سَمْعَکَ». این را احتمال بده صحیح باشد: «ذَرْهُ فی بُقْعَةِ الْاِمْکانِ»؛ [بگو] این ممکن است و احتمال دارد باشد، یا نباشد؛ اما انکار چرا؟ ما که دستمان به ماورای این عالم نمی رسد، آنقدر هم که دستمان به این عالم رسیده، یک چیز ناقصی است، آنقدر که از این عالم معلوم شده، یک چیز ناقصی معلوم شده. [از] همۀ این مسائل، بعدها مسائل دیگر پیدا می شود؛ صد سال پیش از این، این عالم چقدر مجهول بود؟ چقدر مجهولات در آن بود، حالا این مجهولات پیدا شده، و بعدها هم پیدا می شود؛ ما که همین عالم طبیعت را نتوانسته ایم ادراک کنیم و بشر نتوانسته ادراک کند، چرا انکار کند آن چیزی که پیش اولیا هست. این قلب، قلب انکاری، یک قلبی است که دیگر از ورود حقایق و ورود انوار بکلی محروم است؛ از این جهت آن را که نمی داند، می گوید: نیست. نمی گوید نمی دانم. می گوید نیست. آن را که اهل معرفت می گویند، می گوید: اصلاً اینها می بافند... خودش محروم است، از این جهت آن را که آنها می گویند، می گوید: می بافند. خوب، او در قلبش این است که این بافندگی است. قرآن هم اینها را دارد، آن را نمی تواند بگوید، البته نمی گوید هم؛ اما همین حقایقی که او اسمش را بافندگی می گذارد، همان است که قرآن و سنت دارد، چرا باید انکار کند آدم.(350)
* * *
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 292
انکار مانع رشد و موجب محرومیت
اول مرتبه این است که ما آن چیزی [را] که انبیا و اولیا و دیگران گفته اند، انکارش نکنیم؛ و اگر چنانچه انکار بکنیم، دیگر نمی توانیم قدم دوم را برداریم، همین انکار نمی گذارد. آدمی که منکر است که یک چیز دیگری هم غیر از این هست، اصلاً دنبالش نمی رود. [اگر] بخواهد انسان راه بیفتد از این ظلمتکده، اول این است که احتمال بدهد که اینها صحیح است، انکار نکند، که پشت دیوار انکار تا آخر بماند. بخواهد از خداکه یک راهی برایش باز بکند، راهها را باید او باز کند، از خدا بخواهد که یک راهی به آنجایی که باید برسد باز بکند. وقتی انکار نکرد و از خدا هم خواست که یک راهی باز بشود، کم کم باز می شود، خدا محرومش نمی کند.
و من امیدوارم که ما از این حد بیرون برویم و انکار نکنیم، کتاب و سنت را انکار نکنیم. [گاهی فردی] در عین حالی که قائل به کتاب و سنت است، آنکه در کتاب و سنت وارد شده، عقلش نمی رسد، منتها آنجا نمی گوید: این نیست؛ [اما] وقتی یک نفر دیگری می گوید، آن بیچاره را گیر می آورد، می گوید: چرت و پرت می گویی! همینهایی است که در کتاب و سنت است، آنجا را نمی گوید، از باب اینکه او می گوید خودم نمی دانم؛ اما وقتی به لسان یک نفر دیگر وارد می شود، آنجا را می گوید: چرت و پرت.
و این [انکار] آدم را محروم می کند از خیلی مسائل. از آن راه که باید انسان در آن واقع بشود و باید حالا راه بیفتد، انسان را محروم می کند. این سد راه می شود که نگذارد به این راه وارد بشود؛ و این را من عرض می کنم به همه که چیزهایی که اولیا یافتند، احتمال بدهید درست باشد. ممکن است یک کسی در بین مردم باشد که صریحاً هم نگوید ممکن است؛ اما اینکه انسان انکار کند، بگوید:
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 293
نه! مسائل این نیست، اصلاً این حرفها همه چرت و پرت است، این آدم دیگر موفق نمی شود به اینکه راه بیفتد. بخواهد موفق بشود، باید این جحود را بردارد از قلبش.(351)
* * *
عدم انکار راه گشای کمال
دخترم! سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری، بسیاری از آنچه آنان گفته اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته، و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم. گویند صدرالمتألّهین دید در جوار حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ شخصی او را لعن می کند، پرسید: چرا صدر را لعن می کنی؟ جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است، گفت: پس او را لعن کن! این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد. واقعیت دردناکی که من خود قصه هایی را دیده یا شنیده ام که در زمان ما بوده است.
من نمی خواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: «ای بسا خرقه که
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 294
مستوجب آتش باشد». می خواهم اصل معنی و معنویت را انکار نکنی، همان معنویتی که کتاب و سنّت نیز از آن یاد کرده اند و مخالفان آن یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه عامیانه پرداخته اند. و من به تو توصیه می کنم که اول قدم، بیرون آمدن از حجاب ضخیم انکار است که مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. این قدمْ کمال نیست، لکن راهگشای به سوی کمال است چنانچه «یقظه» را که در منازل سالکان اول منزل محسوب شده است از منازل نتوان شمرد، بلکه مقدمه و راهگشای منازل سالکین است. در هر صورت با روح انکار نتوان راهی به سوی معرفت یافت.
آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهی و خودبینی شان خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و شیطان قوی از میان برداشته نشود راهی به سوی او ـ جلّ و علا ـ نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. از معصوم نقل شده که: شَیْطانی آمَنَ بِیَدی از این نقل معلوم شود که هر کس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شیطانی است و اولیای خدا موفق شده اند به مهار کردن بلکه مؤمن نمودن آن.(352)
22 / 3 / 63
* * *
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 295
لزوم تسلیم امر اولیا
اکنون که محرومیم از مقامات اولیا انکار آنها را هم نکنیم و تسلیم باشیم که تسلیم امر اولیا خیلی فایده دارد و نعوذبالله انکار خیلی مضر است. أَللهمَّ إنِّی مُسَّلِّمٌ لِأمْرِهِمْ، صَلَوَاتُ الله ِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ.(353)
* * *
دوری از همنشینی با منکران
پسرم، آنچه در درجۀ اوّل به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوۀ جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق حق هستند.(354)
* * *
قرآن و ادعیه ریشۀ تمام لطایف
مناجات را مؤمن بشویم به آن، انکار نکنیم، نگوییم اینها حرفهای درویشی است. همۀ این مسائل در قرآن هست به نحو لطیف و در کتب ادعیۀ مبارکۀ ما که از ناحیۀ ائمۀ هدی وارد شده است، همۀ این مسائل هست، نه به آن لطافت قرآن، لکن به نحو لطیف. آن هم و همۀ اشخاصی که بعدها این اصطلاحات را به کار برده اند فهمیده و نفهمیده از قرآن و حدیث گرفتند، و ممکن است که اصل مسندش هم درست ندانند؛ البته به حقیقت اش هم کم آدمی است که می تواند پی برد تا چه رسد به اینکه ذایقۀ روح بچشد این را. چشیدن ذایقه یک مسئلۀ فوق این مسائل است.(355)
7 / 3 / 62
* * *
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 296
جهل مرکب منشأ درد بی درمان
بالاترین قذارات معنویّه، که تطهیر آن را با هفت دریا نتوان نمود و انبیاء عظام علیهم السلام را عاجز نمود، قذارت جهل مرکّب است که منشأ داء عضال انکار مقامات اهل الله و ارباب معرفت است و مبدأ سوءظنّ به اصحاب قلوب است. و تا انسان به لوث این قذارت آلوده است، قدمی به سوی معارف نخواهد برداشت؛ بلکه بسا باشد که این کدورت نور فطرت را، که چراغ راه هدایت است، خاموش کند و آتش عشق را که براق عروج به مقامات است فرو نشاند و منطفی کند و انسان را در ارض طبیعت مخلّد نماید.
پس، بر انسان لازم است که با تفکّر در حال انبیاء و اولیای کمّل صلوات الله علیهم و تذکّر مقامات آنها، این قذارت را از باطن قلب شست و شو دهد؛ و در هر حدّی که هست به آن حدّ قانع نشود، که این وقوف در حدود و قناعت از معارف از تلبیسات بزرگ ابلیس و نفس امّاره است، نَعُوذُ بالله منهما.(356)
* * *
تأثیر بیان مقامات اولیا
شاید قلوب قاسیۀ جاحدین و نفوس صلبۀ مجادلین، که از این مرحله مراحلی بعیدند، انکار این مقامات کنند و سخن در اطراف آن را نیز باطل شمارند؛ بلکه ـ والعیاذ بالله ـ این امور را، که قرة العین اولیاء است و کتاب و سنت از آن مشحون است، به بافته های صوفیّه واراجیف حشویّه نسبت دهند. و ما نیز که ذکری از این مقامات، که فی الحقیقه مقام کمّل است، پیش می آوریم نه برای آن است که خود حظّی از آن داشته یا چشم طمعی به آن دوخته ایم، بلکه برای آن است که انکار مقامات را نیز روا نداریم و ذکر اولیاء و مقامات آنها را نیز در تصفیۀ قلوب و تخلیص و تعمیر
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 297
آن دخیل دانیم؛ زیرا که ذکر خیر اصحاب ولایت و معرفت موجب محبّت و تواصل و تناسب شود؛ و این تناسب باعث تجاذب شود؛ و این تجاذب باعث تشافع شود که ظاهرش اخراج از ظلمتهای جهل به انوار هدایت و علم است، و باطنش ظهور به شفاعت است در عالم آخرت؛ چه که شفاعت شفعاء بی تناسب و تجاذب باطنی صورت نگیرد و از روی جزاف و باطل نخواهد بود.(357)
* * *
علت انکار مقامات اولیا
افسوس! که ما بیچاره های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بسته های زنجیرهای آمال و اَمانی جز مطعومات و مشروبات و منکوحات و امثال اینها چیزی نمی فهمیم؛ و اگر صاحبنظری یا صاحبدلی بخواهد پرده از این حجب را بردارد، جز حمل بر غلط و خطا نکنیم. و تا در چاه ظلمانی عالم مُلک مسجونیم، از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراک ننماییم. ولی ای عزیز، اولیا را به خود قیاس مکن و قلوب انبیا و اهل معارف را گمان مکن مثل قلوب ماست. دلهای ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد، و آلودگی انغمار در شهوات نمی گذارد مرآت تجلیات حق شود و مورد جلوۀ محبوب گردد. البته با این خودبینی و خودخواهی و خودپرستی باید از تجلیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم؛ بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم. و اگر در ظاهر نیز تکذیب نکنیم، در قلوب تکذیب آنها نماییم. و اگر راهی برای تکذیب نداشته باشیم. مثل آنکه قائل به پیغمبر یا ائمۀ معصومین، علیهم السلام، باشیم، باب تأویل و توجیه را مفتوح می کنیم؛ و بالجمله، سدّ باب معرفت الله را می کنیم. مارَأَیْتُ شَیْئاً إلاّ وَ
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 298
رَأَیْتُ الله مَعَهُ و قَبْلَهُ وَ فیه را حمل بر رؤیت آثار می کنیم. لَمْ أَعْبُد رَبّاً لَمْ أَرَهُ را به علم به مفاهیم کلیه مثل علوم خود حمل می نماییم! آیات لقاء الله را به لقای روز جزا محمول می داریم. لِی مَعَ الله حالَةٌ را به حالت رقّت قلب مثلاً حمل می کنیم. وَ ارْزُقْنی النَّظَرَ إلی وَجْهِکَ الْکَریمِ و آن همه سوز و گدازهای اولیا را از درد فراق، به فراق حورالعین و طیور بهشتی حمل می کنیم! و این نیست جز اینکه چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظ حیوانی و جسمانی چیز دیگر نمی فهمیم، همۀ معارف را منکر می شویم. و از همۀ بدبختیها بدتر این انکار است که باب جمیع معارف را بر ما منسد می کند و ما را از طلب بازمی دارد و به حدّ حیوانیت و بهیمیت قانع می کند، و از عوالم غیب و انوار الهیه ما را محروم می کند. ما بیچاره ها که از مشاهدات و تجلیات بکلی محرومیم از ایمان به این معانی هم، که خود یک درجه از کمال نفسانی است و ممکن است ما را به جایی برساند، دوریم. از مرتبۀ علم، که شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار می کنیم، و چشم و گوش خود را بکلی می بندیم و پنبۀ غفلت در گوشها می گذاریم که مبادا حرف حق در آن وارد شود. اگر یکی از حقایق را از لسان عارف شوریده یا سالک دلسوخته یا حکیم متألهی بشنویم، چون سامعۀ ما تاب شنیدن آن ندارد و حبّ نفس مانع شود که به قصور خود حمل کنیم، فوراً او را مورد همه طور لعن و طعن و تکفیر و تفسیقی قرار می دهیم و از هیچ غیبت و
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 299
تهمتی نسبت به او فروگذار نمی کنیم. کتاب وقف می کنیم و شرط استفاده از آن را قرار می دهیم[ که ]روزی صد مرتبه لعن به مرحوم ملا محسن فیض کنند! جناب صدرالمتألهین را، که سرآمد اهل توحید است، زندیق می خوانیم و از هیچ گونه توهینی دربارۀ او دریغ نمی کنیم. از تمام کتابهای آن بزرگوار مختصر میلی به مسلک تصوف ظاهر نشود ـ بلکه کتاب کسر اصنام الجاهلیه فی الردّ علی الصوفیه نوشته ـ[ با اینحال] او را صوفی بحت می خوانیم. کسانی که معلوم الحال هستند و به لسان خدا و رسول، صلّی الله علیه و آله، ملعون اند می گذاریم، کسی [را ]که با صدای رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمۀ هدی، علیهم السلام، می زند لعن می کنیم! من خود می دانم که این لعن و توهینها به مقامات آنها ضرری نمی زند، بلکه شاید به حسنات آنها افزاید و موجب ارتفاع درجات آنها گردد، ولی اینها برای خود ماها ضرر دارد و چه بسا باشد که باعث سلب توفیق و خذلان ما گردد.(358)
* * *
پندار یکسانی کمال اولیا با دیگران
بدی و بدبختی ما آن است که منکر همۀ مقامات و مدارج نیز شویم و معراج اولیا و نماز پاکان را مثل خود می دانیم؛ و کمال آن را شبه کمال عمل خود می دانیم. غایت آنچه تصور می کنیم، و فوق
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 300
آن را ادراک نمی کنیم، آن است که نماز آنها قرائت و سایر آدابش خوب است و خالی از شرک و ریا و سُمعه است. یا آنکه عبادت آنها برای خوف از جهنم و شوق بهشت نبوده. و این یکی از مقامات رسمیۀ رایجۀ آنهاست؛ و از برای آنها در نماز و این معراج روحانی مقامات دیگری است که در وهم ما نیاید.(359)
* * *
منکران، سه طریق انسانیت
قلوب منکوسۀ قاسیۀ جاحدین آن را به این بیان که ما کردیم نتواند انکار کرد، مگر آنکه جحود آن، جحود ابلیسی باشد؛ که آنطور قلوب ـ والعیاذ بالله ـ از اسم و ذکر حق تنفّر طبعی دارند؛ و اگر حرفی از معارف الهیّه یا ذکری از اسماءالله پیش آید، منقبض شوند، و جز از شهوات بطن و فرج به چیزی دیگر چشم دل باز نکنند. و در این طائفه کسانی هستند که برای انبیاء و اولیاء علیهم السلام نیز جز مقامات جسمانی و بهشت جسمانی، که قضای وَتَر حیوانی در آن شود، قائل نیستند؛ و بزرگی مقامات اخرویّه را چون بزرگی دنیایی به سعۀ باغات و انهار جاریه و زیادی حور و غلمان و قصور دانند. و اگر از عشق و محبّت و جذبۀ الهیّه کلامی بشنوند، با الفاظ رکیکه و کلمات قبیحه به صاحبانش حمله کنند؛ و گویی به آنها ناسزائی گفته شده که جبران می کنند. این مردم سدّ طریق انسانی و خار راه معرفت الله و شیطان آدم فریبند؛ و فوج فوج بندگان خدا را از حق و اسماء و صفات و ذکر و یاد او باز دارند و به مقاصد حیوانیّه و شهوات بطنیّه و فرجیّه متوجه کنند. اینها مأموران شیطانی هستند که به مقتضای و لاَقْعُدَنَّ لَهُم صِراطَکَ الْمُسْتَقیم. سر راه
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 301
مستقیم الهی نشسته و نگذارند کسی با خداوند خود انس حاصل کند و از ظلمتهای علاقه مندی به شهوات حیوانی، که از آن جمله علاقه مندی به حور و قصور است، رهایی یابد. اینها ممکن است شواهدی از ادعیۀ انبیاء و اهل بیت عصمت علیهم الصلوة و السلام آورند که آنها نیز حور و قصور می خواستند. و این از قصور این طائفه است که فرق بین حبّ کرامة الله ، که نظر به کرامت و اعطاء محبوب است که خود علامت محبّت و عنایت است، با حبّ به حور و قصور و امثال آن استقلالاً، که در خمیرۀ شهوت حیوانی است، نگذاشتند. حبّ کرامة الله حبّ الله است که بالتّبع به کرامت و عنایت نیز سرایت کند ـ (عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.)
و ما حُبُّ الدِّیارِ شَغَفْنَ قَلْبی
وَ لکِنْ حُبَّ مَنْ سکنَ الدِّیارا
و الاّ علی بن ابی طالب علیه السلام با حور و قصور چه سر و کاری دارد؟ آن سرور را با هواهای نفسانیّه و شهوات حیوانیّه چه تناسب است؟ کسی که عبادتش عبادت احرار است، جزای او جزای تجّار نخواهد بود.(360)
* * *
منکران و تأویل آیات و روایات
اکنون که مراتب اخلاص و مقامات عبادات را تا اندازه ای دانستی، خود را مهیا کن برای تحصیل آن، که علم بدون عمل را ارزشی نیست و بر عالم حجت تمامتر و مناقشه بیشتر است. افسوس که ما از معارف الهیّه و از مقامات معنویّه اهل الله و مدارج عالیۀ اصحاب
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 302
قلوب بکلّی محرومیم. یک طایفه از ما به کلّی مقامات را منکر و اهل آن را به خطا و باطل و عاطل دانند؛ و کسی که ذکری از آنها کند یا دعوتی به مقامات آنها نماید، او را بافنده و دعوت او را شطح محسوب دارند. این دسته از مردم را امید نیست که بتوان متنبّه به نقص و عیب خویش کرد و از خواب گران بیدار نمود ـ اِنّکَ لا تَهْدی مَنْ اَحْبَبْتَ. و ما اَنْتَ بمُسْمِعٍ مَنْ فی الْقُبُور.
آری، آنهایی که چون نویسندۀ بیچارۀ از همه جا بی خبر دلشان زنده به حیات معرفت و محبّت الهیّه نیست مردگانی اند که غلاف بدنْ قبور پوسیدۀ آنها است، و این غبار تن و تنگنایِ بدنِ مظلمْ آنها را از همۀ عوالم نور و نور علی نور محجوب نموده: وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ الله لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِنْ نور. این طایفه هر چه حدیث و قرآن از محبّت و عشق الهی و حبّ لقاء و انقطاع به حق بر آنها فرو خوانند، به تأویل و توجیه آن پردازند و مطابق آراء خود تفسیر کنند ـ آن همه آیات لقاء و حبّ الله را به لقاء درختهای بهشتی و زنهای خوشگل توجیه نمایند. نمی دانم این گروه با فقرات مناجات شعبانیه چه می کنند که عرض می کنند: اِلهی، هَبْ لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیْکَ، وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ القلُوبِ حُجُبَ النُّور فَتَصِلَ اِلی مَعدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِکَ. اِلهی، وَاجْعَلْنی مِمّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ، وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک.
آیا این «حجب نور» چیست؟ آیا «نظر به حق»، مقصود گلابیهای بهشت است؟ آیا «معدن عظمت» قصرهای بهشتی است؟ آیا «تعلّق ارواح به عزّ قدس»، یعنی تعلّق به دامن حورالعین برای قضای شهوت؟ آیا این «صعق و محو از جلال»، یعنی محو در جمال زنهای
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 303
بهشتی است؟ آیا این جذبه ها و غشوه ها که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز معراج دست می داده و آن انوار عظمت و بالاتر از آن را که مشاهده می کرده در آن محفلی که اعظم ملائکة الله که جبرئیل امین علیه السلام است محرم سرّ نبود و جرأت پیش رفت انمله ای نداشت، جذبه برای یکی از زنهای خیلی خوب بوده؟ یا انواری مثل نور شمس و قمر و بالاتر از آن می دید؟آیا آن قلب سلیمی که معصوم علیه السلام در ذیل آیۀ شریفۀ الاّ مَنْ اَتَی الله بِقَلْبٍ سَلیم فرمود: «سلیم آن است که ملاقات کند حق تعالی را در صورتی که در آن غیر حق نباشد.» مقصود از آن که غیر حق نباشد، یعنی غیرکرامت حق نباشد؟ که برگشت به آن کند که غیر از گلابی و زردآلو نباشد؟
خاک بر فرق من که عنان قلم از دستم رها شد و به شطحیّات مشغول شد. ولی لَعَمْرِ الحَبیب که مقصودی از این کلام نیست جز آن که برای برادران ایمانی، خصوصاً اهل علم، تنبّهی حاصل آید و لااقّل منکر مقامات اهل الله نباشند، که این انکار سر منشأ تمام بدبختیها و شقاوتها است. مقصود ما آن نیست که اهل الله کیانند، بلکه مقصود آن است که مقامات انکار نشود؛ امّا صاحب این مقامات کیست، خدا می داند. و این امری است که کسی را بر آن اطلاعی نیست ـ «آن را که خبر شد خبری باز نیامد».(361)
* * *
شواهدی از روایات بر مقامات اهل معرفت
و از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است، و اخوان مؤمنین
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 304
خصوصاً اهل علم ـ کثرالله امثالهم ـ باید در نظر داشته باشند، آن است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند، به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا نیست یا مبنی بر اصطلاحی است که آنها را از آن حظی نیست، بدون حجت شرعیه رمی به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند؛ و گمان نکنند هرکس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیا و عرفا و تجلّیات حقّ و عشق و محبت و امثال اینها که دراصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است، یا بافندۀ از پیش خود است، و بر طبق آن برهان عقلی یا حجتی شرعی ندارد؛ به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است.
تفکر کن در این حدیث شریف که از حضرت صادق دربارۀ قلب سلیم وارد شده، ببین آیا غیر از فنای ذاتی و ترک خودی و خودیت و انّیّت و انانیّت، که در لسان اهل معرفت است، به چیز دیگر قابل حمل است؟ آیا مناجات شعبانیه را که از حضرت امیر و اولاد معصومین او سلام الله علیهم وارد شده و مکرر خواندی، تفکر و تدبر در فقرات آن کردی؟ که غایة القصوای آمال عارفان و منتهای آرزوی سالکان، همین فقرۀ شریفه از آن دعای شریف است: اِلهی، هَبْ لی کَمالَ الْانقِطاع اِلَیْکَ، وَ أَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقلُوُبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.
آیا مقصود از این تعلق به «عزّ قُدس» چیست؟ آیا حقیقت وَلا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک، غیر از آن «صَعْق» در لسان اولیا است؟ آیا مقصود از تجلّیات که در دعای عظیم الشأن «سمات» وارد است، غیر از تجلّیات و مشاهدات در لسان آنهاست؟ آیا در کلمات کدام
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 305
عارف بالاتر از این حدیث شریف، که در کتب معتبرۀ شیعه و سنی نقل شده و از احادیث متواتره می توان گفت او را، دیدید که می فرماید: ما یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبادِی بِشَی ءٍ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ؛ وَ اِنَّهُ یَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنّافِلَةِ حَتّی اُحِبَّهُ؛ فَاِذا اَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ اِذاً سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِها، اِنْ دَعانی اَجَبْتُهُ و اِنْ سَاَلَنی اَعْطَیْتُه.
بالجمله، شواهد بیش از آن است که بتوان در این مختصرات گنجاند. و مقصود ما از این تطویل، آن است که برادران ایمانی خود را قدری به معارف نزدیک کنیم، و این بدبینی را که در آنها نسبت به علمای بزرگ اسلام تولید شده و آنها را رمی به تصوف نمودند، از قلوب آنها بزداییم. نه آنکه فقط برای تطهیر دامن مقدس آنها از این الواث باشد، زیرا که به توهین و تحقیر خلق، بنده ای پیش خدا خوار نمی شود اگر خودش پاک باشد، بلکه بر حسنات آنها افزوده می شود و حظوظ دنیایی هرچه کمتر باشد، در آخرت خدای تعالی به فضل عمیم خود ممکن است جبران کند؛ بلکه بیشتر نظر ما آن است که جلب نظر خوانندگان را راجع به معارف الهیّه و تهذیب باطن، که هر دو از مهمات بلکه غایت بعثت انبیا و انزال کتب است، نماییم.(362)
* * *
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 306