
سنگ، پیشانی به خاک
ابر، سر بر آسمان
مثل گنبد خم شده
قامت رنگینکمان
ابر در حال سفر
آسمان غرق سکوت
بر سر گلدستهها
بال مرغان در قنوت
کاسه شبنم به دست
لاله میگیرد وضو
بیدها گرم نماز
بادها در های و هو
سر و سَر خَم میکند
غنچه لب وا میکند
در میان شاخهها
باد غوغا میکند
شاخهها گل میکنند
لحظهی سبز دعا
دستها پل میزنند
بین دلها و خدا
مدتی از این ماجرا گذشت. روزی مرد چوپان با یکی از دوستانش در ساحل دریا قدم میزد، که یکدفعه چشمش به آبِ آبی و آرام دریا افتاد. با نگرانی دستِ دوستش را کشید و در حالی که به سمت
مجلات دوست کودکانمجله کودک 514صفحه 7