پدر من...
پدر من رانندهی آمبولانس است. او هر روز به بیماران کمک میکند.
پدر من در اورژانس کار میکند. آمبولانس ماشینی است که پشت آن یک تخت دارد که بیمار را روی آن میخوابانند و به بیمارستان میبرند.
من یک بار آمبولانس پدرم را دیدم. پشت آمبولانس پر از وسایل پزشکی بود. پدرم گفت که من نباید به آنها دست بزنم. ماشین آمبولانس پدرم، آژیر هم دارد.
وقتی پدرم میخواهد بیماری را به بیماستان ببرد، آژیر را روشن میکند تا ماشینهای دیگر از سر راه او کنار بروند و او بتواند زودتر به بیمارستان برسد.
پدر من خیلی زحمت میکشد. او حتی بعضی شبها هم سر کار میرود و تا صبح بیدار میماند. من و پدر همیشه برای خوب شدن بیماران دعا میکنیم.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 240صفحه 22