روباه به خانم مرغه نزدیک و نزدیکتر میشد که آقا خروسه او را دید.
آقا خروسه با تمام وجود فر یاد زد:«فرار کن خانم مرغه!»
خانم مرغه با شنیدن صدای آقا خروسه، از جا پرید و فرار کرد.
شب، خانم مرغه به آقا خروسه قول داد که حواسش را جمع کند و هیچ وقت از بقیه جدا نشود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 394صفحه 23