مرجان کشاورزی آزاد
خندهی درخت
نقاش میخواست خندهی درخت را نقاشی کند. اما هر چه منتظر ماند، درخت نخندید. برگهای درخت زرد شد و روی سر نقاش ریخت. نقاش از جایش تکان نخورد. برف بارید و روی سر نقاش ریخت. نقاش از جایش تکان نخورد. بهار که از راه رسید، درخت بیدار شد. خمیازهای کشید، بعد جوانه زد و خندید.
نقاش خندهی درخت را کشید و رفت.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 394صفحه 18