فرتی فرتان
محمدرضا شمس
سیب سبز گفت:« من دلم می خواهد سیب باشم.» دوستانش گفتند:« خب تو سیب هستی!» سیب گفت:« نه نیستم. سیب ها فرتی فرتانند. زیر گلویشان باد می شود و قور قور می شوند!» دوستانش گفتند:« این که تو می گویی سیب نیست، قورباغه است!» سیب گفت:« من دوست دارم قورباغه بشوم!» دوستانش گفتند:« خب قورباغه بشو، کسی جلوی تو را نگرفته!» سیب قورباغه شد. کرم داشت از آن جا رد می شد. برای خودش سوت می زد و راه می رفت. سیب سبز چشم هایش برقی زد. زبانش را در آورد و پرت کرد طرف کرم و فرتی فرتانش کرد. یعنی قورتش داد.
از آن روز تا حالا، کرم در شکم سیب زندگی می کند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 379صفحه 18