![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/478/478_5.jpg)
این بو را می شناسم!» سیب گفت: « این بوی سمنو است.» سکه گفت: « جانمی جان! سمنو!» بعد سیر و سکه و سیب به طرف سمنو دویدند. سمنو ، خوش بو و خوش مزه توی کاسه نشسته بود. وقتی سیب و سرکه و سیر را دید، با خوش حالی گفت: « عیدآمده؟ » سیب گفت: « نه. هر چه منتظر شدیم نیامد. می خواهیم برویم واو را پیدا کنیم. » سکه گفت: « شاید راه را گم کرده باشد.» همین موقع سنجداز شاخه های درخت افتاد پایین و گفت :« سلام! من هم با شمامی آیم تا عید را پیدا کنمی.» سمنو گفت : « خوش به حالتان! من نمی
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 376صفحه 5