مجله خردسال 364 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 364 صفحه 5

کبوتر گفت:" باید بروم." طوطی گفت:" راه دور است، خسته می شوی." کبوتر گفت:" باید بروم." گنجشک گفت:" آن جا خیلی گرم است. تشنه میشوی." بلبل گفت:" ببین!آسمان این جا چه زیباست! بمان و در این آسمان پرواز کن." کبوتر گفت:" میخواهم به سرزمینی بروم که زمین آن ستاره باران است و آسمانش تشنه تر از زمین." پرنده ها ساکت شدند. کبوتر بالهایش را باز کرد. طوطی گفت:" برای ما دعا کن." گنجشک گفت:" وقتی رسیدی به یاد ما هم باش!" کبوتر گفت:" برای همه ی شما دعا میکنم." و پرواز کرد و رفت. کبوتر با بالهای کوچکش در میان آسمان آبی، پر می زد و می رفت. آسمان گفت:" خسته نباشی مسافر کوچک!" کبوتر گفت:" خسته نیستم، می روم و میرسم." آسمان گفت:" وقتی رسیدی، برای من هم دعا کن." کبوتر خندید و گفت:" برای تو و برای همه ی پرنده هادعا می کنم." کبوتر رفت و رفت تا به چشمه ی آب رسید. چشمه گفت:" کمی آب بنوش. راه دور است . تشنه میشوی." کبوتر گفت:" جایی که من می روم، رودخانه ای پر آب دارد، اگر برسم، از آن آب خواهم نوشید." چشمه گفت:" وقتی رسیدی، برای من هم دعا کن." کبوتر خندید و گفت:" برای تو، برای آسمان و

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 364صفحه 5