مجله خردسال 354 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 354 صفحه 19

برای غذا پختن نداشت. او فقط یک قابلمه داشت. یک قابلمه که خالی خالی بود. ... تصمیم گرفت قابلمه را بفروشد و غذا بخرد. در راه .... و ... و ... و ... به هم رسیدند. ... گفت:" من می خواهم این .. را بفروشم. شما می خرید؟" گفت:" من می خواهم این هویج را بفروشم. شما می خرید؟" ... ، ... را به بقیه نشان داد و گفت:" من هم می خواهم این ... را بفروشم. شما می خرید؟" همین موقع ... با قابلمه از راه رسید و گفت:" شما یک قابلمه لازم ندارید؟ می خواهم آن را بفروشم." ناگهان ... جستی زد و گفت:" نفروشید! نفروشید! من فکر بهتری دارم" بعد ... را دانه دانه کرد و توی قابلمه ریخت. هویج را هم خرد کرد وتوی قابلمه ریخت. ... را هم ریز ریز کرد و توی قابلمه ریخت. آخرسر هم ... را ریخت و گفت:" حالا یک آش خوشمزه درست می کنیم و همه با هم می خوریم!" همه با خوشحالی به ... آفرین گفتند و مشغول پختن آش شدند. آن روز، ... و ... و ... و ... و ...، خوش مزه ترین آش دنیا را خوردند. آشی را که همه با هم پخته بودند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 354صفحه 19