پایین. آینه کوچولو نمی دانست چه کار کند، خوشش بیاید یا بترسد! لولو ، اول با زبانش در و دیوار و کمد و تلویزیون را چشید. بعد به طرف تخت رفت. آینه کوچولو از ترس میلرزید. لولو آمد بالای سرش. آینه صدای نفسهای او را میشنید:" خر خر! " لولو کمی بالای سرش ایستاد و خرخر کرد. بعد یک دفعه، با زبان درازش لحاف را کنار کشید. آینه لولو را دید از ترس جیغ کشید. لولو هم توی آینه خودش را دید، او از ترس جیغ کشید! آینه هم جیغ کشید! لولو جیغ کشید، آینه جیغ کشید، لولو جیغ کشید. بعد لولو پا به فرار گذاشت. رفت و دیگر برنگشت. آینه هم سرجایش نشست و تلویزیون نگاه کرد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 349صفحه 6