![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/406/406_27.jpg)
دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
قصه های پنج انگشت
· مصطفی رحماندوست
موش کوچولو، داشت با برادرش موش موشی بازی می کرد.
1-موش کوچولو از جا پرید.
2- برادرش موش موشی دنبالش دوید.
3- بابا موشه یک گربه را دید آخ آخ آخ
4- مامان موشه زود جیغی کشید.
فوری همه ، تو سوراخ
5-انگشت شست کپلو
میو میو میو میو
گفت:« شام من کجا رفت؟»
ناهار من چرا رفت؟
اوهو اوهو، های های
گرسنه ام، وای وای وای
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 290صفحه 27