وصیتنامه
بر اندام امام آن جامه را دید
به خون دل وصیتنامه را دید
همیشه ترس از هنگامه ای داشت
دو چشمم آخر آن هنگامه را دید
وداع آخر
بهاری بود چشمم در بر تو
دلم بود و وداع آخر تو
تمام بغضهایم را شکستم
من آن شب در کنار پیکر تو
آن روز
چه صبح کینه توزی بود آن روز
غروب سینه سوزی بود آن روز
تن خورشید را در خاک کردند
خداوندا چه روزی بود آن روز